دلنوشت

دلنوشته هایی سپرده در دست باد!

دلنوشت

دلنوشته هایی سپرده در دست باد!

آشی که سیامک برایمان پخت!


مدتی است که این مثنوی به تآخیر افتاد.با عرض پوزش از تمامی سینه چاکان و جامه دران دلنوشت

 

 به اطلاع می رساند که کار و بارم حسابی سکه شده و فرصت سر خاراندن نیز ندارم!!

 

اما بنا بر عهد پیشین و نانوشته با تمامی دوستان علی الخصوص سیدنا ابراهیم میر حسینی

 

 دامة الطافه وبه یمن قدم رنجه فرمودن دوستان دیرین ورفیقان صمیمیمان جناب آقای مهدی حلاجیان

 

 که کما فی السابق شور جوانی دارد و جناب آقای سیامک عباسپورکه به تازگی سر از خمار وصلت

 

برداشته اند، خاطره ای را برایتان نقل می کنم . امید که در این ماه پر برکت مایهء ادخال سرور در

 

جمیع مومنین ومومنات گردد( منظور قلب ایشان است.):

 

سال پیش که برایتان گفتم در وادی خوزستان بودم و برو وبیایی با سیامک خان داشتم.یک روز

 

سیامک خبر داد که انجمن اسلامی دانشکده صنعت نفت اهواز برنامه نمایش فیلم ونقد وبررسی براه

 

انداخته است واز وی خواسته اند که برای نمایش فیلمی از هیچکاک دعوت آنها را بپذیرد.

 

سیامک نیز فیلم روانی (روح) هیچکاک را پیشنهاد داده بودواز من خواست برای اینکه تنها نباشد

 

اورا در آن جلسه همراهی کنم.بنده هم روز موعود قبل افطار شال وکلاه کرده واز شوشترقصدعزیمت

 

اهواز نمودیم.اما دریغ از یک اتوبوس ،ماشین خطی یا سواری که نصیبمان شود.چرا که خیل عظیم

 

 دانشجویان دانشگاه آزادهمه وسایل نقلیه را قرق کرده بودندو سر ما یتیم غوره ها بی کلاه ماند.

 

خلاصه کلام که دست از پا دراز تر و گشنه ونالان راه برگشت در پیش گرفتیم.آخر شب سیامک با آب

 

و تاب از برنامه تعریف و تمجید کرد؛چرا که فیلمی را نمایش داده بودند که او چندین بارآن را دیده واز

 

 مشهورترین فیلمهای هیچکاک می باشد و تا دلتان بخواهد نقد و نظر در مورد آن چاپ ونشر شده

 

است. از حق هم نگذریم از قدیم الایام سیامک تحقیقات و تـتـبًعات فروانی در زمینه هیچکاک و به

 

 خصوص فیلم "روانی "انجام داده است.

 

 باری بعد از این همه حر ف وحدیث خبر داد که برنامه نمایش فیلم بعدیشان فیلم خارجی و جدیدی به

 

 نام "مُومـِنـتــُو" است ومن هم برای نقد و بررسی  تو را به آنها پیشنهاد داده ام.بنده هم خرم

 

وخوشحال که بعد از مدتها دوری از فضای دانشجویی و فیلم وسینما فرصتی فراهم شده که بعنوان

 

منتقدی برجسته در چنین محفلی شرکت کنیم. اما یک مشکل کوچولو وجود داشت و آن اینکه من

 

 تا به حال نه تنها فیلم را ندیده بودم بلکه حتی اسم و رسم آن هم نیز به گوشم نخورده بود.

 

ادامه داستان در مطلب بعدی...

نظرات 8 + ارسال نظر
مهدی حلاجیان چهارشنبه 26 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 15:22 http://taazar.blogsky.com

سلام سید
بنده نوازی کردی .
وب سایت تبیلیغاتی برای انتخابات دست و پا کردم حال داشتی به اون هم سر بزن .آدرس را در همین بالا نوشتم .
تا آذر شاید نام مناسبی بوده باشد.
درضمن ته داستان راننوشتی بالاخره دوست صمیمی مسعود فراستی نقد کردی یا نقد شدی.

سید ابراهیم میرحسینی پنج‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 00:12

سلام
سید جان!
طاعاتتون قبول!
آقا دمت گرم!
کلی حال دادی با فرستادن مثنوی خوانی ((این دهان))استاد.
شاید این بهترین هدیه ای بود که تو این چند وقت گرفتم.
سید!
فدایی داری ها !!!!!!!!!!!!!!!!!
بازم متشکرم
زت زیاد

تحسان مهرابی پنج‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 16:44

آقای دکتر خودتان را دست کم نگیرید شما از خیلی برجسته هاش برجسته ترید

البته به پای برجستگی شما نمی رسیم.آقا احسان!!

رهگذر جمعه 28 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 05:24

سلام
بابا منتقد٬ کارشناس ٬ خبره و... ما راهم دریاب!!

وحید جمعه 28 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:40

سلام
آخرش نگفتی که خدای بزرگ رو به شما سپردم

یاسین جمعه 28 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 17:19 http://avazha.blogfa.com

سلام استاد. خیلی مخلصیم. مرسی که ما رو به یاد دارید. جای بسی خوشبختیه... استاد سیامک چطورن؟ زنده‌ن؟ خدا رو شکر... دلمون تنگ شده برای همه‌ی دوستان و روزهای پرخاطره... زنده باشید... این وبلاگی که نوشتم یه جور وبلاگ دیگه‌س. خوشحال می شم سر بزنید... در مورداین دو فیلم که هم ما کوچکتر از اونیم که حرف بزنیم ولی فقط دم مخ اونی که فکر ممنتو اومده تو مخش گرم!!! خیلی چاکریم...

[ بدون نام ] جمعه 28 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 21:26 http://y_derakhshandeh@yahoo.com

جناب آقای طاهری سلام
بعید میدونم که بنده رو بشناسید ولی این اتخار رو دارم که حضرت عالی را دورادور میشناسم و مدتی است که به وبلاگتون سر میزنم. خواستم از این طریق عرض سلام و تشکر کرده باشم.
درخشنده- ورودی ۷۸برق عباسپور

روح الله کریم سرمدی یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:06

سلام
به دوستی که همیشه صورتش با خنده ی مخصوص خودش در یادم مونده!
هر چند دودر کردن جزوه ی درسی من تو ی سن پیری بهش نمی اومد ولی بهانه قشنگی شد که هر از گاهی به یادت بیافتم.
سید!
دوست دارم مثل مواقعی که به اتاقمون می اومدی برام دعا کنی.
التماس دعا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد