دلنوشت

دلنوشته هایی سپرده در دست باد!

دلنوشت

دلنوشته هایی سپرده در دست باد!

اهل کاشانم


امروز ۱۵ مهرماه زاد روز ســهراب سپــهری است: سال ۱۳۰۷ شهر کاشان، یعنی درست ۷۸ سال

 پیش .وقتی این حساب سر انگشتی را می کنی می بینی سهراب برای خودش پیرمردی است

فرتوت.اما آنچه که ما از او به یاد داریم چهرهء مرد آرامی است با موی و ریشی سراسرمشکی: 

روزنی دارد دیوار زمان / که از آن چهرهء من پیداست.

اما صدای سهراب چگونه در ذهنم جا خوش کرد.منی که اصولاً با شعر نو میانه خوشی نداشتم

 چرا که بر خلاف شعر قدما به گوشم خوشایند و خوش آهنگ  نبود.شاید سپهری را از طریق

رسانه های عمومی با همان شعرمعروفش :صدای پای آب شناختم. آن روزگار مثل ا کنون اینگونه

نبود که از در ودیوار تصویرنیم قد  و تمام قد خوانندگان و بازیگران و... آویزان باشد ،زمان دبیرستان

را میگویم.در کتاب فارسی مان نیز به ندرت شعر نویی پیدا میشد اگر هم بود مثلاً از مرحومه

 سپیده کاشانی بود: بهار است/ و هنگام گل چیدن من/ بروید گل اندر گل از گلشن من ... .

***

(آب را گََِل نکنیم): آخر چگونه می شود در یک تراوش ادبی کلمهء سبک و مسخره ای  چون <گََِل>

را بکار برد؟!! یا (زندگی همچون شستن یک بشقاب است!):عجب تعبیر سر دستی ای!

اما به قول خود سهراب :چشمها را باید شست / جور دیگر باید دید.

باز هم آن زمانها رادیو هنوز ارج وقربی داشت و تلویزیون دو تاشبکه که ساعت ۱۰ یا ۱۱ شب دیگر

موقع پخش برفک بود! یکی از برنامه های مورد علاقهء من بعد از داستان شب برنامه ای فرهنگی

 و ادبی بود تحت عنوان در امتداد شب.در یکی از همین برنامه ها بود که به بررسی اشعار

سپهری پر داخته شد.اینگونه با زیر بنای فکری و مایه های عرفانی اشعار وی همچنین تاثیر شعر

 مولانا برشعر و روح سپهری آشنا شدم.

 من پر از راهم /پر از پل

فی المثل در همین بریده از شعر، او اشاره به نوع بشر دارد که میتواند به طرق مختلف سالک راه

حق باشد چنانکه در روایات است:

طریق الی الله به عدد الانفس الخلایق         ( راه رسیدن به خداوند به شمار آدمیان وجود دارد.)

ادامه دارد...

  

یاد یاران

 

                  

                             

                                                                                      

 ماه رمضـان شـد می و مـیخـــــانه بر افتاد     عـشـق و طـرب و باده به وقـت سـحـر افـتـاد

                                                                                              (امام ره)

به چشم برهم گذاشتنی، یک سال از نوع قمری اش گذشت وماه مبارک رمضان از راه رسید.بنده نیز

 

 ازباب یقین و اتحاد بین بلاد مسلمین ، نه یک روز بل دو روزجلوتر به پـیشواز این ماه مبارک  رفته

 

 ولب از طعام وشراب فرو بستم (چه میشود کرد ما اینیم دیگر!)، انشاء الله خداوندگار قبول کناد.

 

 بخش عمدۀ ماه رمضان سال گذشته دوراز شهر ودیار خود در وادی خوزستان ودر شهرهای اهواز 

 

وشوشتر به سر بردم  .آن زمان نظارت بر احداث خط 132 کیلو ولت  گتوند- لالی به همراه دیگر

 

 همکاران را بر عهده داشتم  . دلخوشی ام در آن خطۀ گرم وسوزان به دیدار دوستان بود وبس.

 

 به ویژه جناب آقای سیامک عباسپور که وقت و بی وقت مارا به منزل خود دعوت  میکرد واز این

 

 حیث خانوادۀ ایشان با حضوربنده  د چار شادی وشعف فراوان آن هم بگونۀ ناگهانی می شدند. خداوند

 

 جمیع بیت ایشان را عزت دهاد !

 

همین جناب سیامک خان پای ما را به انجمن سینمای جوان اهواز باز کرد،به گمانم در دوره ای که

 

 فیلمهای "بیگانه" را پخش می کردند وبنده نیز دربعض از جلسات آن برای آن جمع کثیر و بیکار

 

 افاضاتی می فرمودیم از نوع بلغوریات!

 

همان ایام بود که به هنگام افطاردر حوالی چهار راه نادری اهواز انفجار بمب باعث کشته و زخمی 

 

 شدن دهها تن شد ومن که در شوشتر بودم  چقدر دلم شور سیامک را  زد( که خانه شان همان 

 

نزدیکی  ها ست.) چرا که تلفـن همراهش خاموش بود و تلفن منزلشان نیز اشغال ؛ شکر خدا بعدا ً

 

 معلوم شد که سیامک سفر ماموریتی   به  تهران رفته بود.

 

الغرض ، خاطره ها دارم با آن جناب اندر باب نشخوارکردن محصولات فرهنگی که در زمان مناسب

 

 واز برای ثبت ودرج در تاریخ بیان خواهم کرد.

 

دیگر دوست عزیزمان جناب آقای طاعـتی  از حسن  اتـفـاق دوران سربازی شان را تحت لوای امریۀ

 

 وزارت علیـۀ نیمرو در همان ایام در سـد گـتـونـد (در نمی دانم چند کیلو متری شهر شوشتر)

 

می گذراندند . اما چگونه سربازی ای!  وضعش از من به اصطلاح مهندس که افطار را غریبانه با

 

 نان و پنیر می گشودم صد کله بهتر بود!

 

همین امر باعث شد یک بارهم که شده از روی ترحم ، به همراه جناب آقای وحید گل لاله  بساط

 

 افطاریٍ عریض و طویلی از خوان شرکت آب - نیرو   برکنند وبه کلبـۀ درویـشی ما نزول اجلال

 

 کنند. جای شما خالی  چه سفرۀ رنگینی بود:

 

شیر پر چرب کاله ، خرمای مضافتی بم ،زولبیا وبامیه ، نان و پنیروسبزی ، چلو و جوجه کباب، نوشابۀ اشی  مشی ، وقس علی هذا... .

 

بنده هم به فرمایش وحید جان فقط چای را دم گذاشتم و بعدش یک فقره هندوانۀ گرد وتـپـلی راه راه که

 

 در آن منطقه به وفور یافت میشد زدیم توی ورید.  تا دم دمای سحرمن ومصطفی بیدار بودیم و دور

 

 از جان شما نور می نوشیدیم ، خوشه ای.

 

اصطلاحاتی است مـر ابـدال را           که از آن خـبـر نبود غـفـال را

                                                                                                 (شبستری)

 

بحمدُلله والمنه (به تصحیح زینب خانوم) رمضان پر خیـر و برکتی بود چرا که دیـدار دوستانی راکه

 

 شاید سالها ندیده بودم مـیسـر شد. امید دارم که ایشان نیز ما را از دعای خـیر محروم نفرمایند.

 

 

 * دو ست  عزیـزمان جناب اقای حـجـة الاسـلام  صـادقی امر فرمودند از باب اصلاح بدین گونه که خـُرَمـدَ ره شهرستانی است با جمعیتی معادل هشت صد هزار ریال نفر. با سپاس از اطلاع رسانی دقیق ایشان به آن دوست کذایی مقیم آن شهرستان عرض می کنم  انتظار این کار از شما می رفت .نمی دانم شاید تا به حال طفلکی از سوز سرما یخ زده باشد ؛ پس فاتحه مع الصلوات !

 

* صاحب حرفهای نا تمام نیز به ما متلکی پـرانده که باید در جواب بگویم : روزه ما رانبرده بلکه بی لطفی بعضی ها مثل خود شما در تکمیل انتخاب برترینهای سینمای ایران ما را از دل و دماغ انداخته است .

 

* سید ابراهیم عزیز نیز کماکان بنده نوازی می فرمایند از جناب ایشان خواهانم چنانچه عکسی از دوران دانشجویی شان دارند با همان ریش و پشم و تشکیلات ، برای ما بفرستند.چه آنکه بسیار خاطره نواز است!

 

* مصطفی جان ، فیلم شهر زیبا را نیز متاسفانه ند یده ام  اگر ممکن است اطلاعات تکمیلی را برایم بفرستید.

 

*آقای جلال الدین نیز پیام گذاشته اند ولی بنده  متاسفانه ایشان را به جا نیاورد م.منتظر معرفی  کامل ایشان هستم.

 

*  به مژگان  خانم هم عرض می کنم متاسفانه هیچ شـناختی از شما ندارم که بخواهم نشانی از آقای کیارستمی را به شما ارائه کنم .ولی فیلمهای ایشان را میتوانید از وید ئو کلوپ محلـۀ تان تهیه فرمایید. به ویژه فیلم " خانۀ دوست کجاست" را در این مورد خاص توصیه می نمایم.

 

* اززینب خانوم ، مادر زن ، ایمیتیس، ایمان ودیگر همراهان کمال تشکر را دارم.                                                               در پناه حق