دلنوشت

دلنوشته هایی سپرده در دست باد!

دلنوشت

دلنوشته هایی سپرده در دست باد!

میم مثل مادر


 فیلم که تمام شدچشمها سرخ گشته بود و در تاریک -روشنای سینما٬ تلألو اشک بر سیمای تماشاگران می در خشید.

چقدر وقت بود که جوی چشمانم خشکیده بود.و طراوت از ذهن وجانم رخت بربسته بود؟!

آخرین فیلمی که دیدم و نمی اشک بر چشمانم نشاند کدام بود؟! 

شاید لیلای مهرجویی بود که در جشنواره فیلم فجر دیدم .دختر بغل دستی ام که چشمانش سرخ ِسرخ شده بود. اما گذشته از آنکه فیلم٬ فیلمی ملودرام و خوش ساخت بود ولی استفاده از تصنیف های جدید افتخاری (نیلوفرانه) در آن هنگام بی تأثیرنبود:                                        با یادت ای بهشت من ٬ آتش دوزخ کجاست؟ ...

شاید هم فیلم بچه های آسمان مجید مجیدی بود.آن هنگام که ماهی های قرمز حوض بر پاهای تاول زده علی کوچولو بوسه می زدند.

شاید فیلمی بود ٬ در مورد خبرنگاری که برای پوشش خبری جنگ بوسنی به آنجا رفته بود و فجایع آنجا را چه عریان ودهشتناک نشان می داد.و من دیگر گریه امانم نمی داد.به گمانم نامش < به نام گل سرخ> بود.

از تماشای آن فیلمها مدتها گذشته است؛تا آنکه سپیده در کنار گهواره ء منتظر ِ میلادِ مولودی دیگر ٬غمگنانه دلتنگی هایش را با ویلن می نوازد. 

                                                                  بی اختیار پهنای صورتم را اشک فرا می گیرد.

 اینگونه <میم مثل مادر >پس از مدتها طراوت را در چشمانم نشاند .

                                                                   عجله نکنید ادامه دارد...

                                                         ***

 در مورد نوشتار قبلی ام برخی دوستان نظرات متفاوت وپرسشهایی را مطرح کردند. به گمانم در حد بضاعت پاسخ را گفته باشم.حال اگر نظر و حرف و حدیث خود را بنویسید بسیار خوشحال می شوم.

نظرات 7 + ارسال نظر
حرفهای ناتمام جمعه 10 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:46 http://shariatti.blogsky.com

آه که شباهتی است میان من و شمع!!!
چشم انتظار در حرفهای ناتمام....

حرفهای ناتمام جمعه 10 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 17:11 http://shariatti.blogsky.com

سلام
میم مثل مهدی طاهری!!!
ولی واقعا فیلمی است به نسبت نو و ایده های نو
با موضوعی نسبتا خوب و فیلمنامه ای قوی ، بازیگری عالی گلشیفته فراهانی ، حسین یاری و جمشید هاشم پور ، و بازی بسیار عالی کودک خردسال علی شادمان.
از حق نگذریم این بار رسول ملا قلی پور شاهکار کرد.
اما به نظر من یک جای کار می لنگید:
به نسبت تمام بخشها فیلم دارای تدوین خوبی نبود.
موفق و بهروز باشید...

رهگذر شنبه 11 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:32

سلام
آقا ٬این فیلم اشک من سنگدل را نیز درآورد. الحق که گلشیفته برای این فیلم از جان مایه گذاشته بود.به همه توصیه میکنم این فیلم را ببینند.

مهدی حلاجیان شنبه 11 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 15:45 http://www.taazar.blogsky.com

سلام مهندس
قربان نظرت سید.
ازاینکه بهم سرزدی ممنونتم . از ان بهتر ثبت نظر بعد از هر بازدید شما ست . بازم گلی به گوشه ی جمال اسید مهدی فیلم ببین.
سید جان ما که این فیلمو ندیدیم خیلی هم سینمایی نیستیم اما بنظرت فیلم روز واقعه و اژانس شیشه ای اشک ادم هارو در نیاورد
بازم بهم سر بزن
باسپاس

سلام مهدی جان
این دو فیلم نیز فیلمهای قوی و شایسته ای هستند .مسلماْ تعریف از یک فیلم سبب نفی دیگرفیلمهای خوب نمی شود.

سید ابراهیم میرحسینی دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 00:47

سلام سید!
فیلمی کاملا احساسی که فقط بغض های ما رو قلقلک داد تا وا شن. تا هق هق کنیم ...این رسم ماست
این سنت دیرینه ماست که از گریه کردن لذت ببریم... این یه آیین کهن برای ماهاست.
تو این روزگاری که شاد بودن کیمیاست.
یه فیلم ضعیف به لحاظ ساختاری و همچنین روایی اینقدر مردم صف می کشن که برن گریه کنن!
انگار واسه گریه کردن سینما کیمیاست!
فقط احساس احساس احساس....
منکر بازی خوب گلشیفته و سایرین نمی شم ولی خداییش این قیلم حتی از قارچ سمی هم ضعیف تر بود.
نمی دونم تو این گیر و دار سنتی بودن و مدرنیسم ما از ابزار مدرن برای اوج سنتی بودن بهره میبریم و اینم فقط از یه ایرانی بر می آد که چنین ملغمه ای بسازه و بقیه با گریه کردنهاشون حال کنن.
افسوس.......................
شاد باشی

سلام سید جان
حتی اگر این فیلم فقط توانسته باشد بغض های شما را قلقلک بدهد ٬ نشان از کار آمدی و توانایی فیلم است. اگر هق هق تان را در آورده که کولاک است.اصولاْ یکی از کار کردهای سینما تمرکز بر احسا سات تماشاگر است.وبسیاری از بزرگان سینما هنرشان همین امر بوده است .
اینکه یک ایرانی توانسته اینچنین بند از دل مخاطب بگشاید و اشک چشمانش را سرازیر نماید جای شکر دارد.البته این کار از همه کس بر نمی آید.

سیامک سه‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 14:50

هیج جا نمی ریم همین جا هستیم.منتظر مطلب مفصلترت هستم.ضمنا فیلم رو هم دیدم اماده و حی و حاضر برای بحث و نظر.ارداتمند

سید ابراهیم میرحسینی چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 01:44

سلام سید من!
بابا ما اینقدر داغونیم که این قلقلکه خیلی کار سختی نیست.
فقط کافیه یه کوچولو همذات پنداری داشته باشیم و همین!
به خدا شق القمر نکرده این بابا!
به هر حال دغدغه من اینه که نورم جامعه به سمت افسردگی به سرعت داره پیش میره
اینکه من واسه سانس ۶ بعد از ظهر ۵ شنبه سینما فرهنگ وقتی ۱ شنبه می رم و می بینم پره فاجعه است
مردم واسه فیلم خوب دیدن نمی رن بلکه واسه گریه کردن رفتن
می تونی بپرسی
آخه این فیلم هیچ چیز قوی بجز بازیهاش نداره
باید زودتر بجنبیم که فاجعه خیلی نزدیکه
یاد اون صحنه هزار دستان می افتم (خدا علی حاتمی رو رحمت کنه) که زمانی که مفتش تامینات از مردم در مورد ترور رییس اداره غله می پرسه همه یه جورایی منگ بودن.
یه کلوزآپ از صورت مرحوم فروهر که می گه :((جماعت چرتی!!جماعت خواب زده!!)) ومن اضافه می کنم ((جماعت افسرده!! جماعت بیمار!!جماعت فلک زده!!جماعت بیچاره!!))
عزت عالی مستدام....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد