دلنوشت

دلنوشته هایی سپرده در دست باد!

دلنوشت

دلنوشته هایی سپرده در دست باد!

صدام ها!

                             


           

 

به این سوال احتمالا ً زیاد برخورد کرده اید:وقتی  فلان قضیه اتفاق افتاد احساستان  چه بود؟ خوشحال شدید، متاثر شدید، بی تفاوت بودید و...

حال احساس شما وقتی صدام در آستانه سال  2007 و عید قربان به دار آویخته شد چه بود؟

شخصا ً احساس خاصی نداشتم نه اینکه بی تفاوت بودم بلکه به نظرم صدام همان وقت مُرد که در حفره ای مثل یک ولگرد گدا و بی خانمان بگونه ای ذلت بار از ترس جان خویش پنهان شده بود وبعد  توسط آمریکایی ها اسیر شد وبه شکل حقارت آمیزی ، یک سرباز آمریکایی سر و روی پشم آلود اورا و دهانش را می کاوید تا هویت اورا احراز نماید.واین همه را تمام رسانه های دنیا نشان دادند .

اینگونه٬ آنکه هیچش گمان نبود که روزی طعم مرگ را خواهد چشید طعم حقارتی ذلت بارتر و سخت تر از مرگ را چشید.سردار قادسیه حتی شجاعت هیتلر را نداشت که مرگ خود خواسته را بر ذلت اسارت ترجیح دهد.

اکنون اگر صدام را به دار آویختند فقط جسد پوشالی او بود ، نه بیشتر.چرا که ابهت و هیمنۀ صدام پیش از این مرده بود.

مرگ او یاد آور قربانیانی بود که او مسبب اصلی اش بود. اگر چشم بگشاییم این قربانیان بسیار برایمان آشنایند ومن خاطره انان یکبار دیگر برایم زنده شد:

حسین آتش پور، اسماعیل کارگر، یعقوب ترحمی که همگی از بن بستی

که به غیر از خانۀ ما پنج خانه دیگر بود این سه شهید شدند.

 

 محمد باقر مازندرانی از خویشانمان که هنوز چهره شاد وخندانش که ما بچه ها در مهمانی های خانوادگی دو.ره اش می کردیم در ذهنم زنده است.

 

حسین زمانی که با هم در گروه سرود مدرسه بودیم و وقتی که سال بعد تحصیلی رفتم ثبت نام کنم پوستر مراسم چندم اورا بر دیوار مدرسه دیدم.  محمد یغمور که اونیز از بچه های مدرسۀ راهنمایی مان بود.

 

جعفر آقایی که وقتی شهید شد تازه فهمیدیم شاعر نیز بوده است.و به یادگار یکی از اشعار او نیز بر سنگ قبرش حک شد.

چه بسیار است از این خاطره ها و یادها و...

صدام اگر چه مرد اما هنوز آثار جنایاتش برقرار و مستدام است.

مشهودترینش همین مجروحین شیمیایی است. رضا برجی که که تازه چندسال پیش تر اکبر نبوی میگفت ماهی چهار صد هزار تومان خرج دوا و درمانش است .ومن باور نکردم وپنداشتم که برای او مظلوم نمایی میکند.

اما چند مدت پیش که خودم سپیده را دیدم که برای تهیه داروی ریه های شیمیایی اش و علی کوچولوی مریض احوالش مجبور شده بود به دلالان ناصر خسرو رو بزند.و اگر شده با  فروش ویولون اش  دو تا آمپول تهیه کند.واز این بابت حتی خطر هتک حرمتش رانیز به جان بخرد.

تازه فهمیدم که نبوی راست می گفته و مهمتر آنکه دانستم در همین ایران نیز صدام ها بی شمارند. آیا روزی می رسد که این صدام ها نیز به دار مجازات آویخته شوند.

ونکند غافل باشم و من نیز یکی از این ....

نظرات 19 + ارسال نظر
مهدی حلاجیان دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1385 ساعت 17:58 http://mehal51.blogsky.com

سلام سید
گلی به گوشه ی جمالت که هنوز شهدا یادت مونده.
خیلی ها آنقدر درگیر کارهای روزمره شده اند که خودشان را هم فراموش کرده اند.
امام رضوان اله تعالی در جایی فرمودند : صدام رفتنی است . کنایه ای که خیلی ها هنوز هم متوجه نشده اند . رفتن و با خاک یکی شدن. رفتنی مذلت بار و رفتنی که خیلی ها پایکوبی کردند و خیلی ها ناراضی که چرا با این راحتی از این دنیا برود؟
مهدی جان
این امر تلنگری به ما هم هست ؛ که برای چه ؟ و برای که آخرت خود را به دنیای دون بفروشیم.؟
مهندس
دیر یا زود ماهم خواهیم رفت.
نردبان این جهان ما و منی است
عاقبت این نردبان افتادنی است
لاجرم آنکس که بالاتر نشست
استخوانش سخت تر خواهد شکست.
با سپاس.

ا

احسان مهرابی دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1385 ساعت 20:55 http://www.mikhak.blogsky.com

دعوت به یلدا بازی

رهگذر چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:16

سلام
هرچند تا دولت هم عوض شود باز این ناصر خسرو و دلالان دارو
کماکان جایشان گرم و نرم است.این تازه یک قلم از حضور آزاد صدامیان در خاک ایران است!!!

rira چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1385 ساعت 14:46 http://raftanresidan.blogfa.com

بغض گلویم را گرفت...نفرت وجودم را پر کرد....

مهدی حلاجیان چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1385 ساعت 18:34 http://mehal51.blogsky.com

سلام عباسپوری
غروب امروز فکری به ذهنم رسید وآن اینکه بچه های دانشگاه عباسپور باهم یک وب نوشت مشترک داشته باشند.
بدینصورت که یک وب با نام توافقی تشکیل وهمه ی اعضای آن در مورد یک موضوع بخصوص در هر مقطع زمانی مطالبی با دید گاه خود ودر موضوع توافق شده بنگارند. این اعضا پسورد وب را داشته و با هماهنگی مطالبی بنویسند.
اگر با کلیت موضوع موافقی اعلام کن و به دیگر عباسپوری های وبلاگ نویس و وبلاگ خوان اطلاع بده.
منتظر جواب مثبتت هستم.
انشالله هم اندشی بزرگ وبلاگ نویسان عباسپور شکل عملی پذیرد.
با سپاس.

سیامک چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1385 ساعت 22:02 http://siamakab1355.persianblog.com

هیچ حس خاصی.بیشتر دلم براش سوخت تصویری که تو ذهنم نقش بست تصویری بود که یکی دو روز قبل از حمله آمریکا به عراق از تلویزیون کشور خودشون پخش شده بود.صدام سر زده به خیابانهای بغداد اومده بود و در حالی که بچه کوچکی را در بغل گرفته بود مردم!!! براش شادی می کردن.
مهدی جان می دونی که با تئوری توهم توطئه ارتباطی ندارم ولی بنظرم از جنگ اول خلیج بگیر تا این جنگ دوم و اسیر شدن صدام و بعدش هم به دارآویختنش همش برام مثل یه دروغ بزرک می مونه که آدمهای پشت صحنه سر مردم گذاشتن.

کاکو شیرازی پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1385 ساعت 19:03 http://arj57.blogfa.com/

به امید روزی که تمام صدامیان مجازات بشند امین

حرفهای ناتمام پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1385 ساعت 19:55 http://shariatti.blogsky.com

سلام
از لجن تا خدا.....
چشم انتظارم.
موفق و بهروز باشید.

حرفهای ناتمام پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1385 ساعت 20:08 http://shariatti.blogsky.com

سلام سید:
ببخشید من دیر سر زدم. باور کن گرفتار بودم.
من هم موافقم، صدام خیلی وقت بود که مرده بود.
بعضی ها میگن این بدل صدام بوده اما به نظر من این خود صدام بود چون تاریخ انقضای او تمام شده بود.

سیدابراهیم میرحسینی جمعه 15 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:50

سلام سید جان!
خیلی وقته غایب بودم شرمنده!
آقا! میم مثه مادر و ول کردی یکی طلبمون. بماند!
در ثانی من نمی فهمم این صدام ها کین؟
اصلا بفهمیم که چی بشه؟ هاااااااااااااااااا
مگه ما خودمون هر روز نمی بینیم که وضعمون داره بدتر میشه.؟
مگه همه مون داغون نشدیم زیر اینهمه بار؟
مگه به قول یاسین ((دغدغه های احمقانه معیشت)) همه ما ها رو فلج مغزی نکرده؟
سید من!
دل خوش سیری چند!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حالا صدام بمیره یا نمیره مگه توفیری هم می کنه؟ اون بدبخت که خیلی وقته مرده از وقتی که تو لونه موش پیداش کردن.
چرا ماها واقع نگر نیستیم؟
می خوایم چیو اثبات کنیم؟
می خوایم بگیم ما هنوز به گذشته ها وفاداریم در حالی که آیندمون تو همین گدشته مون نابود شده.؟؟؟
حالمونم که مثه عاقبت یزیده!!!
این ((نذهبون))!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به کجا چنین شتابان...........................
سید !
عزیز من!
دوست مهربون من!
یه خورده واقع نگرتر باش.فکر نکن اون بنده خدایی که آمپول و دوا های شیمیایی رو به بهایی گزاف می خره فقط بدبخته .
خیلی راحت می تونی اینو به همه تعمیم بدی.به همه!
عزت عالی مستدام

ناز بانو جمعه 15 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:17

سلام. به نظر من مهم مرگ صدام نبود چون از این صدامها زیادند. مهم اینه که این دول هر زمان هر چیز که خود می خواهند به مرحله اجرا می گذارند و از دیگران کاری ساخته نیست.و ما در این میان حرص و جوش بیخود می خوریم زیرا که همه سران از هر دولتی که با شند فکر منافع خویشند و اگر بر فرض کسی هم بخواهد کاری انجام دهد با سد های متعدد مواجه می شود. پس چه بهتر که ما کلاه خویش بر گیریم که باد نبرد.پیروز باشید.

خبرنگاران جوان رامسر یکشنبه 17 دی‌ماه سال 1385 ساعت 15:32 http://www.ramsarnews.persianblog.com

درود بر شما
به ما هم سر بزنید.

مینای آبی سه‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1385 ساعت 13:53 http://blueaster.tk

مگر دفن می شود این مرده. هزار و یک جان دارد.از سر هر کوچه که بگذری ...تازه بگذار بوی بهار نارنج مستت کند...خل می شوی و پابرهنه تا خود خورشید می روی تا بسوزی و هی بسوزی و هی بسوزی.اگر کفش داری بپوش.خورشید دلش هیچ برای پاهای تو نمی سوزد.

[...] پنج‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:36 http://casaa.blogfa.com

نه خدائیش
باوجدان
ما باید برای خواب زمستونی بریم تو غار ؟!؟!؟!؟!
یا شما که محمود پوپولی ۳تیر شوتتون کرد به هشت سال ما قبل تاریخ!!!!
تازه تبلیغ ایران رادیاتور مال مال دوره ی اکبر اقاست
البته تا اونجیی که یادم میاد

منتقد پنج‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:17 http://naghd2.blogsky.com

شما و دوستانتان را به خواندن نقد ۲ دعوت می کنم.لطفا حتما نظر دهید.

طاهره پنج‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1385 ساعت 21:45

سلام ! نون زیر کباب صحبت می کنه :
بله.. صدام هم مرد ... و من فقط به این فکر کردم که همه یه روز می میرن ...
...................والعاقبه للمتقین ........

[ بدون نام ] یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1385 ساعت 10:13

سلام مهدی جان
اون روزی که صدام رو از توی سوراخی بیرون کشیدن من جنوب بودم احساس نزدیکتری داشتم به فضای جنوب و جنگ. قیافش رو که می دیدم و این که دکترها چطور معاینش می کردن باورم نمیشد. بی اختیار گریه می کردم. باورم نمیشد که یک آدم می تونه از صدهاکیلومتر دورتر توی خونه ما توی مشهد تاثیر بذاره این که ژدرم توی جنگ گلوله بخوره پاهاش رو روی مین از دست بده و مادرم با شنیدن هر صدای تلفن و یا زنگ خونه دلش هری بریزه که نکنه خبر شهادت پذرم رو براش آوردن. بی اختیار گریه می کردم چرا که پسر عموم یک ماه بعد از ازدواجش رفت و دیگه برنگشت. ما صدها کیلومتر فاصله داشتیم .....

محمد رضا سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1385 ساعت 22:14

سلام بر سید مهدی
چه خوب است که دلنوشتهای زیبای شما روزنوشت باشد تا بیشتر لذت بریم از قلم دقیق و توانمندت ... مخلصیم

طاهر صدر سه‌شنبه 7 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 11:48

جناب آقای طاهری
سلام
(پاراگراف پاچه خاری)
من تازه مطالب شما رو پیدا کردم. جزء معدود کگسانی هستید که از مطالبتان خوشم اومد. از این به بعد مشتری مطالبتون هستم.
(پاراگراف نظر)
متاسفانه همه ما وقتی محرم میشه به یزید و شمر و اینجور آدم ها فحش میدیم و بعضی ها واسه امام حسین گریه هم می کنند. اما شاید همان زمانی که در همان مراسم هستیم، با افکار یزیدی زمینه را برای اعمال شمری فرداهایمان آماده می‌کنیم. در واقع عزاداران حسینی و همراهان یزید هستیم.
(پاراگراف دعا)
خدا ما را از خودمان در امان دارد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد