گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم!
باورم نیست که دو اسفند گذشت. و تو در پشت دو آفتاب،برف وباران هنوز خوابیده ای؟!
باورم نیست که بادکنک خیالت دوسال پیاپی در آسمانهای گریه پرسه می زند.
باورم نیست که حس تلخ و شیرینت از کام ها زدوده شود.
باورم نیست که بی تو دیگربار گریه و گـُل درهم آمیزد.
باورم نیست که نشانی غربت و زخم حسرت جوانه زند.
باورم نیست مگر آنکه مرگ دگرباره الرحیل زند.
............................................................................
گلبرگ فاتحه ای نثار روح پرطلاطمت باد!
قرار گذاشتند
لینکلن سیاه که آمد
همه بشویند دستهاشان را
و آنگاه
مودبانه بروند سر میز شام
تا به نیش کشند کبوتر سپید را
اما ناگهان
مشتی رجب ،بیادشان آورد
که موج می زند
زیر ناخن هاشان
لخته های سرخ خون!