دلنوشت

دلنوشته هایی سپرده در دست باد!

دلنوشت

دلنوشته هایی سپرده در دست باد!

یلدا


کاش باران ببارد 

تا تکثیر شود زیبایی  

تجلی کند ،شیدایی 

و شعله بسوزاند 

دستهای کرخت سرمایی 

در شب یلدایی 

... 

خدا کند،باران ببارد.

هاله ای زیر نور ماه


هاله سحابی مـُرد.
در روز روشن
با تقدیری غریب
...
دخترکی که مراقب بود
تا دیده نشود
و پشت پرده بماند
دور از چشمها
...
روسری اش
سنجاق شده ، زیر چانه
لباس کودری بر تن
با سرانگشتان حنا کرده
و دستور طبخ آشی
برای تو
...
پژوهشگر قرآنی
پر از ایده های جدید
و برداشت های بکر
...
نه قدیسه
نه روشنفکر
نه سیاسی
نه هنرمند پریشان
بی اعتنا به تماشاچی
طناز و بذله گو
یک ضد قهرمان نمونه
که در این جهان دو قطبی
ساز مخالف می زد
...
وامروز
از پرده برون افتاد
این «ام ابیها»ی نازنین
خوب رو دست خورد از روزگار!
...
و به خاک سپرده شد
در زیر نور ماه
______________
روگرفت و تقطیعی از نوشته دکتر سوسن شریعتی

بی قراری


آسمان 

اشباع از پیکان های سیاه 

بی هیچ زخمی بر دل 

می وزد شادی  

                           بی امان  

...

من ندیدم تا به حال  

کوچ ِ پرستوهای 

                          بی قرار