دلنوشت

دلنوشته هایی سپرده در دست باد!

دلنوشت

دلنوشته هایی سپرده در دست باد!

قدر اشک


خنده خیلی خوب است.مخصوصا ً وقتی با رفقا جمعمان جور شود و هی بگوییم و بخندیم.و به قول معروف باهم بخندیم ؛نه به هم! 

به ویژه که این روزها روانشناسان و از ما بهتران به کشف خنده درمانی نیز نائل شده اند و پشت سر هم تجویز می کنند که بخندید تا دنیا به رویتان بخندد.در خبرهای چند من یک غاز نیز آمده بود که مردی چنان قهقه سر داد و به دنیا خندید که ناگهان قلبش گرفت و عزرائیل به روی وی خندید! 

اما از این همه که بگذریم خنده خوب است اما در بطن آن ، ته آن غفلت است. 

 ولی گریه چیز دیگری است.گریه با تمام ناخوشایندی ظاهری اش ،از قضا بسیار دلنشین است.به ویژه که خودت بخواهی گریه کنی،از سر اختیار.نه اینکه ستم دیگرانی تو را به گریه بیندازند.نه اینکه به خاطر از دست دادن چند سکه سیاه از مال دنیا گریه کنی! 

اینگونه است که گریه،مایۀ آرامش دل می شود ؛ آن هم عجیب آرامشی!  

 یک جایی توی فیلم سوته دلان ، مادر (که نقشش را خدابیامرز رقیه چهره آزاد بازی می کند) تازه از جلسۀ روضۀ موسی بن جعفر به خانه برگشته ، رو به فخری خوروش می کند و می گوید: 

اگر این مجالس روضه نبود که دل آدم از غم و غصه باد می کرد!  

خدا توی این روزهای مغفرت خواهی ماه مبارک رمضان علی حاتمی عزیز را رحمت کند که برای ما ایرانی ها گنجینه ای چون سوته دلان را به یادگار گذاشت. نور به قبر هر دوی آنها بتابد.  

 گـُل سر سبد ماه رمضان شبهای قدر است. امسال به اندازۀ ارزنی درک کردم که شبهای قدر از میان هزاران لطف و معنای بیشماری که دارد و من  درکی از آن ندارم ؛گریه اش حلاوتی بس عجیب دارد.اگر چه به اندازۀ نـَمی اشک باشد. 

......................... 

پی نوشت:دوستانی که اینجا سر می زنند بدانند و آگاه باشند که حقیر و تنی چند از دوستان چندی است که سایتی به نام سیاوشون (پایگاه تحلیلی دانش آموختگان پارسی )    راه اندازی نموده ایم.چنانچه مطلبی داشتید و خواهان انتشار آن باشید از ما دریغ نفرمایید.