چخوف و دوشیزه ء کنار پنجره

 


 

 

۱.ابتدایی ترین نکته ای که در مورد داستان " نقل از دفتر خاطرات یک دوشیزه" به نظر می رسد؛ استفاده از وقایع نگاری اتفاقات در قالب خاطرات روزانه است.  استفاده از این شکل روایت خود به خود باعث  شده سیر داستان ، شکلی مختصر و کوتاه پیدا کند و آنچه که ذهن و ضمیر صاحب یادداشت را به خود معطوف نموده درج گردد. به عبارت دیگر آنچه لب مطلب است آورده شود ؛آنچنان که عرصۀ داستان کوتاه می طلبد.

 

2. وقایع به صورت اول شخص مفرد و از زبان همان دوشیزه بیان می شود. اما عنوان داستان به نوعی بیانگر روایت داستان از دید سوم شخص مفرد است که همان نویسندۀ داستان می باشد.

گویی چخوف دفتر خاطرات یک دوشیزه را یواشکی به چنگ اورده و سر در نهانخانۀ اسرار وی نموده است.

همین امر باعث شده که خواننده با یک حس کنجکاوی و شاید فضولی پی گیر حوادث شود.

 

3. آنچنان که از یادداشتهای شخصی یک نفر انتظار می رود، نگاه عریان او به خویشتن ، اطرافیان و ماجراها را شاهد باشیم. در این داستان نیز با آمال و آرزوها ، روحیات ،  داوری ها ی این دوشیزه آشنا می گردیم.

این امر سبب می گردد دیدی روانشناسانه در این داستان حاکم شود و این مهمترین مشخصه ای  است که داستان را حائز اهمیت می کند.چرا که از تعریف صرف وقایع در می گذرد و کـُنه شخصیت اول ماجرا را آشکار می نماید.

 

۴.داستان با یک غافلگیری به پایان می رسد.بدینگونه خط بطلانی بر آمال و آرزوهای دوشیزه کشیده می شود.همین غافلگیری غیر قابل تصور سبب ساز پدید آمدن لبخند برلبان خوانندگان  است. خنده ای که شاید تلخ باشد.

چرا که مواجه با واقعیت قضیه منجر به از هم گسیختن رویاهای شیرین می شود.

بحث غافلگیری در داستان کوتاه به نوعی چیره دستی نویسنده را نشان می دهد . از سوی دیگر این کار موجب زدن یک تلنگر ذهنی و شاید هم یک سیلی محکم به مخاطب می گردد؛که همیشه آنگونه که می پنداری رخ نمی دهد.

 

۵. آنچه از حیث مضمون در این داستان شایان اهمیت است همانگونه که گفته شد بحث روانکاوانۀ آن است.چخوف در این داستان رندانه روحیات یک دختر جوان را به تصویر می کشد.

 

    الف. دخترک فردی رویایی  و خیال پرداز است و بسیار ظاهر بین! آنچنانکه با دیدن یک جوان آنچه که ابتدا به ساکن در نظرش جلوه می کند قیافه و اندام اوست:

 زیر پنجره های اتاقم جوانی بلند قد و خوش اندام و گندمگون و سیاه چشم ، قدم می زند. سبیلش محشر است!>

 

    ب.از روز ۱۵ اکتبر به بعد رقابت دو خواهر بر سر تملک آن جوان عاشق پیشه آغاز می گردد!! 

در این میان مادر نقشی بی طرفانه برای آن دو را بازی می کند و تنها توصیه می کند دو خواهر لباسهای زیبایشان را به تن کنند تا قرعۀ فال به نام که افتد؟!!ّ

همین امر باعث می شود که دخترک حتی نسبت به مادرش بدبین شود و قضاوت ناعادلانه بنماید.

 

    ج. روز ۱۶ اکتبر حسادت زنانه گـُل می کند. بگونه ای که در روز ۱۷ اکتبر بگونه ای دو خواهر چشم دیدن یکدیگر را ندارند:

< واریا آرنج خود را به تخت سینه ام کوبید. دختره ی پست و حسود و نفرت انگیز!>

 

 

۶. اما پایان غافلگیر کنندۀ داستان چگونه شکل می گیرد:

 

روز ۱۸ اکتبر ، ناگاه خطی دیگر، مربوط به برادر این دو خواهر وارد عرصۀ قصه می شود. ورود این ماجرا به شکلی مختصر و در قالب چند جملۀ خبری است.با این ترفند چخوف ذهن خواننده را آمادۀ پذیرش سویۀ دیگر ماجرا می نماید.

 

روز ۱۹ اکتبر حقیقت آن جوان عاشق پیشه آشکار می گردد؛ و دخترک منفعلانه بدو زبانکی می اندازد.

 

یک پرسش: آیا چخوف در این داستان خواسته روحیات زنان را نمایان سازد. یا اینکه دوشیزۀ مذکور فقط یک شخصیت داستانی ست و بس؟!