رقص مرگ


    مـُهر هفتم: شطرنج بازی شوالیه با مرگ

  صبح سه شنبه منصور ضابطیان در برنامۀ تلویزیونی "سلام مردم ایران" اعلام کرد :

«اینگمار برگمان از این جهان چشم فروبست.»

 نا خودآگاه با شنیدن خبر لبخند محو و تلخی بر لبانم نقش بست. نمی دانم چرا؟شاید بدین لحاظ که نام و یاد او را از رسانۀ ملی اعلام کردند اما  بخاطر مرگش !

برای من نام برگمان یاد آور بخش معظمی از دوران دانشجویی و جوانی ام می باشد.چرا که در ان برهه ذهن و ضمیرم با شخصیت او قرابتها و نزدیکها پـیـدا نمود .

 

    پشت پنجره اطاق خوابگاه می نشستم . برف شبانگاهی آرام ،آرام می بارید . " کلایدرمن" با پیانو <آهنگی که با تو گوش کردم> را می نواخت؛ وچشمانم مسیررقص دانه ها ی سپید  را  دنبال میکرد تا به ردیف شمشادهای  سپید پوش می رسید.

      وقتی به گسترۀ سپید حیاط  می رسیدم؛با اینگمار نوجوان در کوچه های پر از برف  منتهی به رودخانۀ اوپسالا ی سوئد میرفتم و در پی کشف معمای مرگ ، طعم شیرین توت فرنگی های وحشی

 را میچشیدم.

 

خاطراتم را که می کاوم تنها جایی که یقین پیدا می کنم جایی است  که پسرکی عریان در حالیکه ملحفه ای سپید رویش کشیده در فضایی کاملاً سپید آرمیده است .

از خواب بیدار می شود ،در حالیکه تصاویری محو ومبهم به رنگ سیاه وسپید اکنون  در پشت سرش هویدا شده است. پسرک رو بدان تصاویر می کند و سعی میکند آنها را  لمس کند ، شاید هم به چنگ اورد.

"کامبیز کاهه " دود سیگارش را با ولع به کام می کشد و سپس هاله های آن را در فضای  کلاس به سیلان وا میدارد:

 

« اصولاً بعضی از فیلمها در مورد مفاهیمی انتزاعی و مبهم چون وهم ، ایهام و خیال ساخته شده اند؛ مانند صحنه هایی از فیلمی  که دیدید:  به نام پرسونا ساختـۀ  اینگمار برگمان»

 

   پاییز سرد سال 75 است و من هر صبح پنجشنبۀ  با شور و اشتیاق فراوان از خوابگاه راهی دانشگاه امیر کبیر می شوم تا در کلاس تئوری مبانی و مفاهیم سینما همراه جمعی  دیگر از دانشجویان حاضر شوم.

   فروردین 76 همزمان با سالروز شهادت سید مرتضی اوینی ،حوزه هنری همایش « دین از چشم سینما» را برگزار می کند. ناباورانه است فیلم " مهر هفتم" برگمان را نیز قرار است پخش کند. تا آن زمان من به شخصه هیچ فیلمی را از او نه در تلویزیون  نه در سینما ندیده ام. همراه یکی دو  تا از بچه های دانشکده راهی تالار اندیشۀ حوزه هنری می شوم. فیلم به زبان سوئدی است . یادم نیست زیر نویس انگلیسی نیز داشت یا نه؟

هنوز دورۀ فیلمهای ویدویی بود و از DVD و ... خبری نبود. داستان فیلم را بطور دقیق متوجه نشدم اما فضای سیاه و سپید فیلم که ماجرایش در قرون وسطی می گذشت به شدت مرا مجذوب خویش کرد.

 

 مرگ در هیبتی سیاه پوش به شکلی مسحور کننده با یک شوالیۀ صلیبی  دیدار می کند.

...  تقدیر گریز ناپذیر تا پایان بازی شطرنج به تعویق می افتد. 

 ... کولی های دوره گرد آهنگ می نوازند و ترانه می خواندند.

 ....در صبحی سرد

                            بر راس دامنه ای در دوردست

                                                                   مرگ  بازیچه هایش  رامی رقصاند.

 

یادش به خیر حجة الاسلام سابق « علی افصحی » دبـیر همایش بود. بعد از این فیلم برگمان برایم چونان سالکی  بود در جستجوی پرسشهایی اساسی:  خدا ، مرگ، زندگی

از آن زمان شروع به جستجو و مطالعه در مورد برگمان کردم. بلکه پاسخ این پرسشهای ابدی

را از او دریابم.

 ...

 

توت فرنگی های وحشی: ویکتور شوستروم ،بی بی اندرسون و اینگمار برگمان