"درباره الی..." فیلمی است چون یک فنجان قهوۀ تلخ که هرچند شیرین شده باشد اما عاقبت تلخی آن در کامتان باقی خواهد ماند. بگمانم گریزی از این تلخی نیست فقط باید با تأمل آن را تحمل کرد.
فیلم دارای فضا و حال وهوایی چندگانه از شادی واندوه تا ابهام و راز آلودگی می باشد.فیلمی متفاوت که داستانگویی های مرسوم در سینمای این روزها را ندارد و از بیان روایتی سر راست با شخصیتها و قهرمانهایی تعریف شده در قالب خوب و بد و پایانی معلوم و مشخص سر باز می زند.
فیلم در مورد دختر جوانی است که حتی همراهانش نیز نام دقیق او را نمی دانند . در جایی از فیلم مامور آگاهی که در صحنه حادثه حضور پیدا کرده از افراد حاضر می پرسد که منظور از الی ،الهام است یا الناز یا...؟در تصاویر تبلیغاتی فیلم نیز بگونه ای هوشمندانه و ظریف به این نکته و همچنین ساختار فیلم اشاره شده است.نام فیلم "درباره الی..." درج شده است نه صرفا ً "درباره الی" گویی آن سه نقطۀ بعد از نام "الی" علاوه بر تاکید بر شخصیت مبهم الی، بیانگر پایان باز و معلق فیلم نیز می باشد.شاید بتوان نام فیلم را چونان جمله یا عبارتی دانست که بطور طبیعی بعد از تماشای فیلم باید از سوی تماشاگر تکمیل شود.و اینجاست که تماشاگر در فرآیندی خلاقانه چه در تعریف داستان فیلم و چه در تفسیر آن مشارکت می جوید. پیداست که ذهنیت هر مخاطب از فیلم بیانگر جمله ای متفاوت خواهد بود. بطور مثال می توان چند جمله زیر را ذکر کرد:
درباره الی چه می دانید؟درباره الی کدام قضاوت درست است؟درباره الی چه تصمیمی اخلاقی هست؟درباره الی چه فکری می کنند؟درباره الی چه اتفاقی افتاده است؟
* همین نوشتار در سیاوشون
ادامه مطلب ...
خرداد امسال عطشناک بود و تیرماه نیز
"و َضاقت الارض" پدیدآمد و
"مُـنعت السماء"نیز
عرصۀ کوچه ها تنگ شد و آبی آسمان نیز
دانه های اشک فرو غلطید و
دانه های سبز تسبیح نیز
از آسمان بلا می بارید و
تیر تیـز ، نـیز
ندا فرو خفت و سهراب هم
فرق محسن شکافت و یعقوب نیز
خاک تفتیده خون فرو خورد و
کشتگان بی شمار نیز
مادر،
لب فروبست و خاک در دهان
نالۀ بسیارکرد و ضجه ها نیز
چلّـه ها نشست،تا چهلم تو
سجدۀ بسیار کرد و نجوا نیز
نور امید بردمید و ندا در رسید
اینچنین،
خسان رسوا شوند و
خوار نیز!
تو را می شناختند و گفتند:
دهانش پر شقایق کنید.
تو را می شناختند و گفتند:
زبانش چه سرخ است
حلقومش پر زخاک کنید.
تو را می شناختند و گفتند:
یکبار هم برای تنوع
ریشش،خضاب در خون کنید.
تو را می شناختند و گفتند:
چون جوان است
حجلۀ مرگ تزئین کنید.
تو را می شناختند و گفتند:
از برای شادمانی
بر تنش، رخت دامادی کنید.
تو را می شناختند و گفتند:
پدرش آدم حسابی ست.
کنون،خاکسپاری کنید.
تو را می شناختند و گفتند:
عروج یافته ای
پس، اعلانیه ها صادر کنید.
تو را می شناختند و گفتند:
به میلاد حسین(ع)
از برایش عزاداری کنید.
......
مادرش گفت:
مُحسن ام!
تو را می شناختند و اینچنین تاختند.
بر غریبان بی کس
باید، که زاری کنید.