قصد نداشتم به تحلیل و تفسیر اشعار سپهری بپردازم. بلکه می خواستم فقط چگونگی آشنایی
خودم را با او مطرح کنم. هر چند که استطاعت این کار را نیز ندارم . اما بواسطه شوق دوستان و
ارادت متقابلمان چند سطری دیگر افاضه فضل مینمایم.
***
من سازم:بندی آوازم.برگیرم٬ بنوازم.بر تارم زخمهء
لا می زن٬ راه فنا می زن
قطعهء بالا ٬ طلیعهء شعر (شورم را) از کتاب شرق اندوه ـ۱۳۴۰ـ انتخاب شده است .به خوبی وزن
ضربی آن و کلمات بکار رفته در آن تأثیر شعر مولانا را نشان می دهد.
مهمترین و مشهورترین شعرسپهری همان شعر(صدای پای آب) منتشره در سال۱۳۴۴ می باشد:
اهل کاشانم٬ اما
شهر من کاشان نیست.
شهر من گم شده است.
من با تاب٬من با تب
خانه ای در طرف دیگر شب ساخته ام.
این قطعه به خوبی یاد آور جان و کلام عرفان اسلامی در مورد دل بریدن از دنیای فانی و تلاش برای
دنیای باقی است.سهراب با استفاده اززبان متداول مردمی٬ مضمونی متعالی راخلق کرده است.
شعر حافظ را با همین مضمون بیاد دارید:
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
البته نمی خواهم منکر تأثیربینش و معرفت شرق دوردر آثارو احوال سپهری بشوم بلکه میخواهم
یاد آور میراث ادبی و عرفانی ایران زمین در شعر وی باشم.
جلوهء دیگری که در شعر سهراب به چشم می خورد طبیعت گرایی او و نکوهش مدرنیسم است :
شهر پیدا بود:
رویش هندسی سیمان ٬آهن ٬سنگ.
سقف بی کفتر صدها اتوبوس.
سهراب سپهری شاعری نو پرداز است که همان مضامین عرفانی و اصیل سنتی را در گوش زمانهء
ما نجوا می نماید. و بدینگونه است که هنوز بدان محتاجیم و از او آرامش می جوییم.
کورش قناطیر که شناخت سپهری را بدو مدیونم به طنز میگفت:
هشت کتاب قرآن رمانتیک ها است!
***
امشب شب قدر است ضمن التماس دعای شدید از همه رفقامطلبی را که حاج آقا بحرینی
امام جماعت مسجد دانشکده در این ایام برایمان به نقل از استادشان میگفت برای شما دوستان
باز گو مینمایم: شبهای قدر را بیدار بمانید هر چند که بت بتراشید.
این جمله را می توان از آن دست شطحیات عرفانی محسوب کرد چرا که اصل شب زنده داری
این ایام است تا شامل الطاف خداوند شویم؛ البته پیداست نه از برای امر گناه.
پی نوشت:طرح مطلع مطلب از آقای فرزاد ادیب یکی از گرافیستهای برجسته کشور است.
سلام
وبلاگ حرفهای ناتمام با نوشته ای از دکتر علی شریعتی به نام «قدر ، شب تقدیر انسان نو» به روز شد.
چشم انتظار همچون همیشه....
التماس دعا.
سلام
طاعات و عباداتتون قبول باشه.
بالاخره چشم مون به نوشته تون روشن شد.
سید!
تو رو به جدمون وقتی اینقدر روان و زیبا می نویسی و من هم که بارها صحبت کردنت در موارد مختلف رو شنیدم حیف نیست زودتر به روز نمی کنی؟!
اگه حالشو داشتی بیشتر بنویس.
مطلب سهراب رو هم ادامه بده.
خیلی مخلصیم
شبهای قدر را بیدار بمانید هر چند که فیلم غریزه اصلی ببینید
سلام سید
خوشم آمد هنوز عباسپور وحرف های سید بیآزارش را از یاد نبردی.
از اون ای میل زیبایت هم دستت درد نکنه .
چون سید ابراهیم رامسری مطالبت رو خوب می خونه به اونم سلام می کنم.
راستی نظرت را درمورد انتخابات نگفتی.
منتظرم ........التماس دعا.
سلام ...
ممنونم که به بلاگم سر زدی و کامنت نوشتی.
در جواب کامنتت باید بگم که من اصلا اهل جا زدن نیستم...تنها دلیلی که وجود داره اینه که اصلا برای بلاگ نوشتن وقت ندارم...اگر شما نظر بهتری داری که می تونه به من کمک کنه با اشتیاق می پذیرم...
موفق باشی.
روانشناسی شخصیت از نوشته هاش کار سختی نیست.فقط کافی است به کامنتهای احسان نگاهی دوباره بندازی!!!!محرابی جان روزی روزگاری در آمریکا بهتر از عریزه اصلیه نه بدین دلیل که سکس کمتر یا بیشتری داره بلکه زمانش این اجازه را میده تا سحر ثنا گوی لئونه باشی.
( این مطلب را در پاسخ کامنت جنابعالی نوشته شده و اینجا عینا تکرار می شود.)
سلام
۱.از حسن نظر جنابعالی درباره نثر سست این وبلاگ ممنونیم و درباره درخور بودن مطالب هم که اگر البته اینطور باشد به یمن نام حضرت مولاناست.
۲. در خصوص افاضه فضل موسیقیایی هم معروض میداریم که در عنفوان جوانی روزگاری چند را در محضر اساتیدی ارجمند به مشق موسیقی گذراندیم و گرچه اکنون چیزی جز مشتی اطلاعات ناقص و مبهم برایمان باقی نمانده. لیکن
گر غلط گفتیم اصلاحش تو کن
ای تو سلطان و خلاصه ی امر کن
۳.فایل مربوطه ارسال شد.
سلام
اقا مهدی به وبلاگ من هم سر بزن ونظر بده
http://mehal51.blogsky.com
باسپاس
در مورد ضد مدرنیست بودن سهراب به شما موافقم مانند قطعه ای از شعر مسافر:
سفر پر از سیلان بود.
و از تلاطم صنعت تمام سطح سفر
گرفته بود و سیاه
و بوی روغن می داد.
و روی خاک سفر شیشه های خالی مشروب ،
شیارهای غریزه، و سایه های مجال
کنار هم بودند.