دلنوشت

دلنوشته هایی سپرده در دست باد!

دلنوشت

دلنوشته هایی سپرده در دست باد!

رد سیاه چرخها


 ..... 

خیابانهای خواب آلود،
چشمکهای جلفِ چراغ راهنمایی
و صدای ممتد ترمز.

سر چهارراه،
فرشته ای
پاک می کند از سپیدی بالهایش
ردِ سیاه چرخها را.
 

.....
شعری از دوست خوب دوران دانشجویی ام،جناب آقای مهدی بهروزی

نظرات 4 + ارسال نظر
محمدرضا پنج‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 23:32 http://69ilp.blogfa.com

سلام زیبابود میخواستم مثل همیشه یه شعر بگم اماخوب چشمه ذوقم خشکیده

محمد فتحی پنج‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:47 http://msha1362.mihanblog.com

گر تو گاهی یادی از دل ما بکنی ، بد نیست

گر تو گاهی نگاهی بر مـا بکنـ ـی ، بد نیسـت


گناهــی نیست ، بودن و یا رفتن

گناهــی نیست ، گناه کردن از روی بی گناهی


گناه چیست ؟

راه رفتن برروی دل های شکسته (؟) نه !


گناه بی گناهی ، می سوزاند دل را

آسانتر از آن چیزی که فکرش را بکنی


"من" می روم

"تو" نیز روزی خواهی رفت ..

رو به گناه ، نه !

----------------------------------
محمد فتحی ( ابوالفتحی )
----------------------------------
:: مرد تنهایی ::
----------------------------------

saeed شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:39

سلام برادر- خوبی ایشاله.
این اقا بهروز کجاست الان . خوشحال شدم چهره زیباش رو دیدم. سلا ما را هم بهش برسان
سعیید

مسعود چهارشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 20:47 http://www.pwut-abfa78.loxblog.com

الان تو آب منطقه ای گیلان کار میکنه.
خیلی پسر گلیه..
مثل همه بروبچ عباسپور

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد