دلنوشت

دلنوشته هایی سپرده در دست باد!

دلنوشت

دلنوشته هایی سپرده در دست باد!

تسلیت


هوالباقی

چنین است رسم سرای سپنج                                         نمـانی درو جـاودانـه،مــرنــج

با خبر شدم ؛که پدر دوست عزیزم جناب آقای مهندس علی مـُکاری( دبیر انجمن اسلامی

دانشکده در سال ۷۷) روز یکشنبه ۲۹ اردیبهشت دار فانی را وداع گفته اند.

دلنوشت مراتب تسلیت و همدردی خود را نثار آن دوست در سوگ نشسته می نماید.

امید است که خداوند غفران و رحمت بیکرانش را مالامال به آن مرحوم ارزانی دارد.

از دوستان عزیز نیز خواهشمندم که برای بزرگداشت و تجلیل خاطر پدر ایشان ،فاتحه ای

همراه با ذکر صلوات پیشکش روح آن مرحوم نمایند.

 

دیدار با رهبری


محمدرضا لطف کرد و دو عدد کارت ملاقات با رهبری را برایم تدارک دید.بدینسان ما نیز در جرگۀ

برگزیدگان و منتخبین استان فارس راه یافتیم.اما بنده نیزبه تبع< طی این مرحله بی همرهی خضر

مکن> به همراه یک عدد احسان راهی باشگاه دانشگاه شیراز شدیم.خضر مربوطه که اخیراً 

 دوباره در زمرۀ طرفداران ولایت فقیه با نگرشی نوین و در خور تاءمل قرار گرفته است ؛سبب شد که

که پس از سالها، دوران مباحثات نظری و دانشجویی برایم  زنده شود. 

حسن این دیدار آرامش و نبود ازدحام جمعیت بر خلاف دیگر دیدارهای عمومی بود.

غالب سخنرانان  اکتفاء کرده بودند  به اینکه حرفهایشان در حد یک مقاله یا بیانیه که پیچیده در

لفاف  تجلیل  و تهلیل از رهبری  بود ، بماند و به کلی گویی و مطول گویی بپردازند.در صورتی که

 فرصت مناسبی بود که با ارایه فهرستی   واقع بیانه از مشکلات  موجود در استان از رهبری

خواستار ارایه رهنمود یا فرمانی برای حل معضلات  شوند.

نمونۀ  آشکار این فرصت سوزی ، شعرخوانی  آقای احد ده بزرگی(شاعر شیرین سخن شیرازی) 

بود که غزلی زیبا  اما پر از اغراق و تمجید در وصف رهبری خواند؛بگونه ای که خود مقام رهبری

بگونه ای ظریف و صریح به این امر که مخاطب چنین شعری ایشان هستند، متعرض شدند.

 وزن سخنرانان مدعو در زمینه فرهنگ و ادب چه از لحاظ زمانی و چه از لحاظ شخصیتی بیش از

سایرین بود و این عدم توازن در جلسه ای که باید فراگیر باشد؛هرچند که موجب حلاوت جلسه

 گردید اما مطلوب نبود.به نظر من تنها سخنان دکتر آیت اللهی (استاد هنرهای زیبا) حائز اهمیت 

 بود که به دور از  اغراق و غلوهای رایج ، با توجه به زمینه های  تاریخی و منابع انسانی فارس،

خواستار تاسیس دانشگاه هنر در شیراز شد.

از نکات جالب توجه این جلسه به پا خاستن  رهبری به احترام استاد حسن امداد به هنگام اهدای

تالیفاتش به ایشان بود و برخلاف دیگر مدعوین  مانع از دستبوسی ایشان شدند.

افرادی نیز بودند که برخلاف برنامه تنظیم شده از میان جمعیت به بیان نظرات و مشکلاتشان

پرداختند.از جمله فردی از عشایرقشقایی بود که با صدایی رسا و جملاتی بلیغ نسبت به تبعیض

و بی عدالتی اجرا شده در جلسه و حذف نماینده عشایر از جمع سخنرانان اعتراض نمود؛ که

متعاقب آن رهبری با گشاده رویی پس از شنیدن سخنان فرد مذکور نوشتار نماینده عشایر را از

ایشان اخذ کرد.

علی کل ٍ جلسه ای بیاد ماندنی و دلنشینی بود پس از سالها که از دیدار با رهبری در دورۀ

دانشجویی ام  می گذرد.

به این امر می اندیشم که خود ما چه میزان دخیل هستیم که مقامی سیاسی یا اجتماعی و...

بتواند فراتر از جایگاهش حضور و ظهور پیدا کند؟

 

اردیبهشت


                                                    

سعـدیه

  شیراز متولد ماه اردیبهشت  است.چونانکه میترا متولد ماه مهر!

احجام به سبزی کامل رسیده اند و  شکوفاتر از این آراستگی برقامت درختان تصوری نیست.

طلیعهء چشم نواز رنگ است که از « ارم» ساطع می شود و تمامی شهر را  گُلها درمی ربایند.

درختان سرو بردمیده از گورستان جوان آباد به چالاکی ٬سالی دیگر از  تدفین غمنامهء دیرین این

دیار را در نسیان پنهان می کنند. گرچه بهار نارنج به خفتن گراییده است٬ اما صاحبدلان دانند 

که گاه طلوع یاس عطاءالدوله در رسیده است.و چه شمیم روح افزایی که این «لَش» می گستراند.

اردیبهشت یادآور < سعدی(ره) > است و من از عهد شباب تا کنون هیچ شعری پر شورتر و

شکوفان تر از غزل زیر ندیده ام؛ تقدیم شما باد:

درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند                 جهان جوان شد و یاران به عیش بنشستند


حریف مجلس ما خود همیشه دل می‌برد        علی‌الخصوص که پیرایه‌ای بر او بستند


کسان که در رمضان چنگ می‌شکستندی        نسیم گل بشنیدند و توبه بشکستند


بساط سبزه لگدکوب شد به پای نشاط           ز بس که عارف و عامی به رقص برجستند


دو دوست قدر شناسند عهد صحبت را             که مدتی ببریدند و باز پیوستند


به در نمی‌رود از خانگه یکی هشیار                 که پیش شحنه بگوید که صوفیان مستند


یکی درخت گل اندر فضای خلوت ماست           که سروهای چمن پیش قامتش پستند

 
اگر جهان همه دشمن شود به دولت دوست      خبر ندارم از ایشان که در جهان هستند


به سرو گفت کسی میوه‌ای نمی‌آری                جواب داد که آزادگان تهی دستند


به راه عقل برفتند سعدیا بسیار                        که ره به عالم دیوانگان ندانستند

                                                                                          "سعدی"