تنها یکبار دیگر را بیاد دارم که وسط هوای گرم و دم کردۀ بعدازظهرخرداد ماه،ناگهان آسمان شروع به باریدن کرد.و آن موقع من بهمراه چند تن دیگر سایه های درختان خیابان حافظ را طی می کردیم.و درست دم درب حوزه هنری ،تقاطع خیابان سمیه بود که خیس شدیم و پر طراوت.نمی دانم شاید اصغر یادش باشد که چگونه غافلگیرشدیم.
سلااااااااااااااااااام سیدجان! بابا خیییییییلی مشتاق دیدار! چقدر خوشحالم که بالاخره یه نشانه ای از شما پیدا کردم. به خدا همیشه یاد خاطرات زیبای مشترک بودم و البته هستم. من توی رشت همچنان پس از وقت اداری ، همون دلمشغولیهای سابق رو کماکان دارم و همون مهدی بهروزی گذشته شما هستم! شماره ام رو خصوص براتون می فرستم. به امید دیداری تازه به زودی.
اینکه وجه تسمیه پیانو با خاطره دلنشین شما چیست به من ربطی ندارد ! زیبا بود
به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم
یا اگر شادی زیبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم .
من صبورم اما . . .
چقدر با همه ی عاشقیم محزونم !
و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ
مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم .
من صبورم اما . . .
بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم
بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب
و چراغی که تو را ، از شب متروک دلم دور کند. . . می ترسم .
من صبورم اما . . .
آه . . . این بغض گران صبر نمی داند چیست !!!!
سلام. به یاد داری اون بار که فیلم وات لایز بینیت رو در حوزه دیدیم ؟
امسال که خدا خیلی پر طراوت مان کرد.فقط طفلکی کشاورزها.برای ما شهرنشین ها که این باران نعمتیه
وب خوبی داری به ما هم سری بزن
سلام
خیلی وب خوبی داری
خوشحال میشم به منم سر بزنی...
چرا لایک نداره این وبلاگت؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام سیدمهدی جان! اون روز که ما با تو نبودیم ، اما خاطره دیدن فیلمهای زیبایی که تجربهای نخست سینمای روشنفکری رو برام شکل داد و حاصل انتخاب و تلاش تو بود رو هیچ وقت از یاد نمی برم. موفق باشی دوست خوبم شماره ام (09112315037)