دلنوشت

دلنوشته هایی سپرده در دست باد!

دلنوشت

دلنوشته هایی سپرده در دست باد!

هاله ای زیر نور ماه


هاله سحابی مـُرد.
در روز روشن
با تقدیری غریب
...
دخترکی که مراقب بود
تا دیده نشود
و پشت پرده بماند
دور از چشمها
...
روسری اش
سنجاق شده ، زیر چانه
لباس کودری بر تن
با سرانگشتان حنا کرده
و دستور طبخ آشی
برای تو
...
پژوهشگر قرآنی
پر از ایده های جدید
و برداشت های بکر
...
نه قدیسه
نه روشنفکر
نه سیاسی
نه هنرمند پریشان
بی اعتنا به تماشاچی
طناز و بذله گو
یک ضد قهرمان نمونه
که در این جهان دو قطبی
ساز مخالف می زد
...
وامروز
از پرده برون افتاد
این «ام ابیها»ی نازنین
خوب رو دست خورد از روزگار!
...
و به خاک سپرده شد
در زیر نور ماه
______________
روگرفت و تقطیعی از نوشته دکتر سوسن شریعتی

به یاد عزت الله


 

یاد آن بعد از ظهر دوشنبه ،چند روز گذشته از 18 تیر که هُرم آفتاب نیزه هایش را بر سر و روی مان می کوبید و انبوه  عصیان ِ جوانانی که گرمای خیابانهای تفتیده را بیش از پیش برمی افروخت.و تو آمدی با یک عصا ! 

بر فراز چشمهایی که می کاوید و حنجره هایی که می غرید؛ در حالیکه از سر و روی سپید موی کهنسال تو عرق می چکید. 

تو آمدی که مگر با سخن، آن حجم شعله ور را بلکه آرام کنی و عاقل. 

پیرمرد، آن هنگام : 

 در دل، تو را  تحسین کردم و  گفتم شاید تنها ثمرۀ این روزهای سخت، آشنایی با بزرگی چون تو بود. 

....... 

 عزت‌الله سحابی از دنیا رفت

2خردادی یا 3 خردادی*


   احسان الله مهرابی

امروز تولد من بود. 

به تعبیری من سوم خردادی ام . 

 یاد سالهایی افتادم که عده ای می گفتند ما دوم خردادی هستیم و ارزشمداران در پاسخ می گفتند ما سوم خردادی هستیم . 

و من هم مانده بودم که دوم خردادی هستم یا سوم خردادی!  

بالاخره به این نتیجه رسیدیم که اشتباه شده و قرار بوده من به جای «خاتمی» محصول دوم خرداد باشم! اما کمبود امکانات و دیر رسیدن، کار را خراب کرده است! 

 پس از ستایش از خود لازم است از زحمات اعضای بخش سیاسی روزنامه «اعتماد ملی» که از صبح امروز می خواستند من را غافلگیر کنند؛تشکر کنم همچنین از روابط عمومی روزنامه؛و در پایان از همسر مکرمه و «آرش غفوری» که  ما زوج خوشبخت  را به  شام میهمان کرد. 

............. 

*برگرفته از مکتوبات یک زندانی 

 میخک/احسان الله مهرابی/چهارشنبه 3 خرداد ماه سال 1385