دلنوشت

دلنوشته هایی سپرده در دست باد!

دلنوشت

دلنوشته هایی سپرده در دست باد!

سوته دلان


دیشب نگاهی به روزنامه ایران انداختم متوجه شدم که دهمین سالگرد مرحوم  علی حاتمی است.به  تبع مناسب دیدم که از باب احترام و ارادت از او در دلنوشت یادی بنمایم.

حاتمی از آن دست آدمهایی است که یادش صفا بخش روح وجان است.بی شک فضای فیلمهایش در این امر موثر است .چرا که که فرهنگ ایرانی را  چه در زبان وگفتار بازیگران و چه در معماری و صحنه آرایی بگونه ای جزیی نگر و دقیق متجلی نموده است.اما شخصیت و منش او در زندگی شخصی اش نیز دلیل مضاعفی بر این مدعاست.صبر و شکیبایی و عشق و پشتکار عظیم او در ساخت دکور های طهران قدیم (شهرک غزالی) مثال زدنی است. مثالی یکه و یگانه !

افق پیش روی او بسیار بلند پروازانه بود.مجموعه هزار دستان را که پیش از انقلاب به نام مجموعه راه ابریشم(اگر درست در ذهنم مانده باشد) برای تلویزیون شروع کرده بود ؛ مصادف با انقلاب و جنگ  شد.نادر کسی می توانست ٬ در آن ایام با آن مدیریت های یک شبه و سلایق متضاد و دخالتهای ده ها گروه و دستک سیاسی در تلویزیون دوام بیاورد٬ جذب بودجه کند ٬ کجدار ومریض با سلایق مدیران و... بسازد و سر آخر مجموعۀ آبرو مند هزار دستان را بیا فریند. هر چند به قول استاد عزت الله انتظامی فیلمنامه اولیه چونان  زیوری مرصع وگوهری درخشان بود که به ضرب تیشۀ همین سلایق متضاد و فضای حاکم انچه از آن مانده  نگینهای خرد وریزی است وبس!

منتقدان بسیاری فیلمهای او را نمی پسندیدند. دلیل عمدهء شان این بود که حاتمی فرهنگ و فضای ایرانی را در جمع وجور کردن چند کاسه و لگن مسی و قدیمی ونشان دادن آن به مردم خلاصه کرده است.باز اگر ذهن یاری کند جناب آقای ... – مبدع اصطلاح فیلمفارسی- حاتمی را صرفاً یک فیلمکار می دانست وبس!

بگذریم :

یکبار که بهروز افخمی برای جلسه ای در دانشکده  دعوت شده بود .یادی از مرحوم حاتمی کرد وگفت: او راههای نکوبیدۀ بسیاری را رفت و هموار کرد!(نقل به مضمون)

گفتم مثل چی؟

گفت: مثل سوته دلان!

 

  سوته دلان نیز  از آن فیلمهایی است که به قول سید ابراهیم بغض را قل قلک می دهد!

                                                                                                            بگذار چنین کند !

 

*********

پی نوشت: ادامه نوشتار قبلی در مورد میم مثل مادر را به زودی پی خواهم گرفت.

میم مثل مادر


 فیلم که تمام شدچشمها سرخ گشته بود و در تاریک -روشنای سینما٬ تلألو اشک بر سیمای تماشاگران می در خشید.

چقدر وقت بود که جوی چشمانم خشکیده بود.و طراوت از ذهن وجانم رخت بربسته بود؟!

آخرین فیلمی که دیدم و نمی اشک بر چشمانم نشاند کدام بود؟! 

شاید لیلای مهرجویی بود که در جشنواره فیلم فجر دیدم .دختر بغل دستی ام که چشمانش سرخ ِسرخ شده بود. اما گذشته از آنکه فیلم٬ فیلمی ملودرام و خوش ساخت بود ولی استفاده از تصنیف های جدید افتخاری (نیلوفرانه) در آن هنگام بی تأثیرنبود:                                        با یادت ای بهشت من ٬ آتش دوزخ کجاست؟ ...

شاید هم فیلم بچه های آسمان مجید مجیدی بود.آن هنگام که ماهی های قرمز حوض بر پاهای تاول زده علی کوچولو بوسه می زدند.

شاید فیلمی بود ٬ در مورد خبرنگاری که برای پوشش خبری جنگ بوسنی به آنجا رفته بود و فجایع آنجا را چه عریان ودهشتناک نشان می داد.و من دیگر گریه امانم نمی داد.به گمانم نامش < به نام گل سرخ> بود.

از تماشای آن فیلمها مدتها گذشته است؛تا آنکه سپیده در کنار گهواره ء منتظر ِ میلادِ مولودی دیگر ٬غمگنانه دلتنگی هایش را با ویلن می نوازد. 

                                                                  بی اختیار پهنای صورتم را اشک فرا می گیرد.

 اینگونه <میم مثل مادر >پس از مدتها طراوت را در چشمانم نشاند .

                                                                   عجله نکنید ادامه دارد...

                                                         ***

 در مورد نوشتار قبلی ام برخی دوستان نظرات متفاوت وپرسشهایی را مطرح کردند. به گمانم در حد بضاعت پاسخ را گفته باشم.حال اگر نظر و حرف و حدیث خود را بنویسید بسیار خوشحال می شوم.

حوالت تار یخی


                                                       

                                                            مرحوم سید احمد فردید

سیامک

مهدی میدونی که من یه خورده عقلم پاره سنگ بر می داره.بنابراین به چند سئوالم جواب بده:
۱-روز آشکار شدن رازها در این دنیا خوبه یا بده؟
۲-اگه خوبه پس از نمایش فیلم بازیگر سریالهای تلویزیونی چرا ناراحتی؟دست خدا از آستین بیرون اومده و سرائر رو آشکار کرده؟
۳-اگه بده چطور با معیار اون جهانی سنجیدیش؟
***

  دوست گرامی ام سیامک عباسپور در مورد نوشتارقبلی، پرسشهایی را مطرح کرده است که ناگزیر

 توضیحاتی مختصر را ارایه می دهم:

در سورۀ طا رق آیۀ نهم در بیان احوالات روز قیامت آمده است:

                     "یوم تبلی الـسرائر  روزی که اسرار هویدا می شود."

 آیۀ فوق اشاره به آشکار شدن باطن اعمال انسان دارد. آنچه مسلم است ؛ اکنون ودر این دنیا هنگا مه افشای اسرار و ضمیر و باطن آدمیان نیست . چه آنکه خداوند ستار العیوب است . وهمانگونه که سید ابراهیم نیز اشاره کرده است ؛ خداوند آشکار کنندۀ زیبایی ها و پوشانندۀ زشتی هاست :

                            " یا مَن  آظهر الجمیل و سَـتر الـقـَبیح"

اما انسان نیز بر اساس اختیارات خود می تواند بر خلاف سنت  و حکمت الهی عمل نماید واقدام به افشای اسرار مگوی خویش نماید.یک مثال میزنم مرگ سرنوشت محتومی است که آدمیان را از آن گریزی نیست . اما زمانی و موعدی مقرر دارد که ما از آن بی خبریم.حال چنانچه فردی دست به خودکشی زند آیا می توان گفت از آن روی که وی به پیشواز امری محتوم (مرگ) رفته است؛ پس کاری پسندیده و عقلانی انجام داده است؟ مسلما ً جواب منفی است.

در خصوص فیلم مذکور نیز استناد  من به آیۀ فوق دلیلی بر تأیید یا خرسندی من از افشای یک عمل پنهانی نیست.

البته با توجه به نوع ارتباط طرفین( از لحاظ شرعی) این عمل پنهانی می تواند گناه باشد یا نباشد!؟.

می تواند به فلان خانم هنر پیشه متعلق باشد یا نباشد؟!

در هر صورت از لحاظ دینی افشاء و انتشار فیلم فوق گناه است. بند ه نیز موضوع بحث نوشتار قبلی ام را منفک از  شخص و عملش نمودم. و بیشتر تکیه بر نوع واکنش بخشی از جامعه دارم  که دمخورند با وسایل مدرنی چون اینترنت و رایانه والخ .

شاید فراتر از این بخش به  کسانی باید اشاره نمود که به خاطر کنجکاوی و اسم فلان هنر پیشه بعضا ً برای اولین بار چشم بر چنین صحنه هایی بدوزند.

به عبارتی دیگر ، سخن من بیان و توصیف یک وضعیت بوده است نه قضاوت!

 به قول" فردید "یـون بحث از حوالت تاریخی  ما ست .  

آنچه مهم می نماید توجه به مقتضیات جامعه ای است که ورود محصولاتی با فن آوری ( تکنولوژی )جدید مانند یک تلفن همراه دوربین دار باعث رسوخ در پنهان ترین پستو های زندگی می شود.به تبع این نفوذ و رسوخ لایه های ذهن وروح جامعه نیز دچار دگرگونی می شود . اثرات این دگر گونی ها امری است که جای تأ مل و دقت بسیار از سوی روانشناسان و جامعه شناسان دارد.

اما چرا معیار آن دنیایی را در این دنیا استفاده کردم:

این امر صرفا ً یک تبادر ذهنی است . ذهنی که بن مایه اش را عقاید دینی تشکیل داده است. بی شک این به معنای رفتار دینی نخواهد بود!!