اسفند است؛ ماه مَـرگـاندن
*
بی سبب نبود شمیم الرحمان
اندر تلالوء «سپیده» چشمان
چه خیال می سرایی ؟
برای خیل اسبان!
رو به آخرین پنجرۀ دنیا یالان
دریا
دریا
آرام و گـریـان
ای موج خسته از عصیانِ بی امان
بر صخرۀ سیاه سنگدلان
...
دیگرت مباد غمی
تا انتها نمانده
بیش از دو- سه پُـکی!
...
همه بوته های گل محمدی
جوانه زدند به سبز رنگی
ای خفته به تیره خاکی
از پی برف و آفتاب و باران
و ز گذر زمان به یک سالگی
کنون شکفتهای
به هیاءت گل خوش رنگی؟
هر چند که عجیب گوشت تلخ بودی!
نخورده می مست بودی!
عربده جوی کوی دوست بودی
راستی!
میرسی برویم یک دمی
سرتجریش ؛ نیمه شبی
قول شرف می دهیم
این بار٬ با هم
زمین و زمان را
به فحش بندیم!
این همه گفتم که بگویم
بسیار برایت، دلتنگیم!
*
اسفند است؛ماه شکوفاندن.
سلام
اینها چیست که می نویسید؟
کم کمک دیوان شعر بیرون می دهید . حالتان حال آخر سال است ... و سفر لب دریا و ... آن قسمت دو سه پکی! را باید بدهم مادر زنتان بخواند!!! بقیه شعرتان هم که اعترافات دوران ناخلف جوانی و دانشجویی است! بار فرهنگی نوشتکده تان کم شده. می توانید یک فایل صوتی زمیمه شعرتان کنید که در فراز و فرود ها را با مخاطب همراهی کند . بهر حال خوش باشید .
به روزم
سلام
ممنون که به من سر زدی.
خدای رحمتش کناد
ولی خداییش عجب اتاق قشنگیه ...
سلام.
خدا رفتگان همه را بیامرزاد.
شروع به نسبه قدرتمندی داشته ای اما آخرش اصطلاحا زده ای به صحرای کربلا!
من که لذت بردم. بدلیل همذات پنداری. هم به این دلیل هم بدلیل ریسک ادبی ات!
موفق باشی.
سلام
فکر میکنم اگر وبلاگتان را پاک کنید سنگین ترید.
در ترکی دنیا یالان نمی گن ،صفت قبل از اسم میاد و یالان دنیا درست است
برای من اما اسفند ماه متولد شدن است گاهی تنها متولد شدن و گاهی .... به هر حال متولد شدن است....
سلام
و ... سلام . لازم نیست دوباره بگویم ... نوشته هایت برای من پر از یک حالت نوستالژیک است از خاطرات عمیق سالهایی که زود خیلی زود گذشت ... انگار هنوز سطر اول به دوم نوشته ات را نخوانده ام رفته ام به خنکای شبانه فضای سبز روبروی آمفی تاتر دانشکده ... تاریکی و صدای آبی که می آمد و چهره ات عمیق و غرق در افکار مختلف ...روبرویم . آنقدر آن لحظات عمیق در جانم نشسته که گویی جزئی از من است ...خیلی سعی کردم فراموش کنم همه را ولی نشدنی است !... و باید هم رد پای عمیق رسول در جان تو از آن حال و هوای شگفت اینچنین ماندگار باشد ...ماندگار ....
راستی در این بهاری بیشتر همدیگرو ببینیم . به زودی عازم ژاپن هستم . برای چندسالی از فیض دیدارم محروم می شی ها !....
خوب بود ولی برا وبلاگ طولانی است
سلام!
سید جان!
خدا رحمتش کند.
زیبا نوشتی و خوب. اما به قول جلال اسفند برای منم ماه تولده!
یادش بخیر آقا رسول، یگانه بود و هیچ کم نداشت...
عصیان.فحش و داد و بیداد صفات آدمهای او بود. اصلاْ خودش اینگونه بود.از خاطرات جنگ که می گفت دلت به آن روزها می رفت.از نامردیها و سودجوییها آن روزگار که می گفت دلت به درد می آمد.در خاطرات تلخش باز هم با رویه ای دراماتیک و طناز رودررو بودیم.اسمهای بزرگی نقشهای آدمهای ترسو و نامرد را بازی می کردند و ...
روحش شاد.
سلام با بسیار بسیار تاخیر و معذرت !
خدایش بیامرزد وقتی شعر را خواندم بیش از هر چیز گذر زمان را حس کردم.
انگار همین دیروز بود که خبرش را شنیدم هر چند که مطمئنا برای خوانواده اش چنین نبوده
روحش شاد و یادش گرامی
------------------------------------------
بزرگترین هنر من: فن زیستن در خویش........
نوشتاری از دکتر علی شریعتی
حرفهای ناتمام چشم انتظار شماست.
موفق و بهروز باشید......
سلام . کنار دریا خوش بگذرد . جای ما رو هم خالی کنید . به روزم . در هر دو صفحه . سر بزنید.
سلام
می بینم که شاعر هم شدید
شعرتون بدک نداره
سال نو مبارک