دلنوشت

دلنوشته هایی سپرده در دست باد!

دلنوشت

دلنوشته هایی سپرده در دست باد!

اُردیبهشت


صبحدم، 

بهار ِ نارنج های خشکیدۀ روی خاک را در مـُشت خود جمع کرد . 

 شامه اش را تیز کرد و نفس عمیقی کشید. 

اشک در چشمانش جمع شد.

آنگاه که نگاهش بر گورهای پراکنده بر گرد ِ آرامگاه حافظ لغزید.  

با خود زمزمه کرد: 

اردیبهشت نیز به نیمه رسید!

تا طلوع دیگر ِ بهار نارنج   

عمری خواهد بود!؟ 

......... 

صبحــــدم مـُـرغ چـمن بـا گــُل نوخـاسـته گـفـت: 

ناز کـَم کن؛که در این باغ بسی چون تو شکفت! 

                                                       «حافظ»

نظرات 1 + ارسال نظر
رسا پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 22:45 http://www.arianchat.com


وبلاگ خیلی قشمگی داری
میخواستم ازت دعوت به همکاری کنم
شمامیتونی تووبلاگتون یه چت روم انلاین داشته باشی ماهم درارین چت شمارولینک میکنیم ودرشماردوستان ارین قرارمیدیم
اگه موافقی یه سربه ارین چت بزن
فعلایاحق
www.arianchat.com[گل][بدرود]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد