دلنوشت

دلنوشته هایی سپرده در دست باد!

دلنوشت

دلنوشته هایی سپرده در دست باد!

این بار شماعنوانی پیشنهاد دهید!


آش رشته

 

امروز هم خواب ماندم و نشد که سحری بخورم.حالا صبحی، حسابی ته دلم ضعف میرود و قـُرقـُرش تمامی فضای شکمم را پر کرده است.نگاهی به ساعتم می اندازم تا افطار دست کم 9 ساعت باقیمانده.خیلی زمان است!ولی خـُب به جایش  امشب افطار یک جای درست وحسابی دعوتیم، یک باغ بیرون ازشهر . چه حالی دارد در یک فضای آرام و دل انگیز بعد از 24 ساعت گرسنگی پای یک سفرۀ رنگین بشینی! خبرهای رسیده که از گوشه وکنار حکایت ازآن دارد که بانی مجلس یک آبگوشت کلۀ مشتی برای مهمانانش بار گذاشته است. از آن آبگوشت کله هایی که تلألو چربی آن توی کاسه اش زیر نور مهتاب دل هر رهگذری را می برد. بزاق دهنم با این افکار بدجوری مترشح می شود. غذا که وارد دهان می شود با کمک همین بزاق و آب دهن جویده می شود و نرم میگردد. سپس از طریق لولۀ مری وارد اولین بخش از دستگاه گوارش بدن یعنی معده می شود . در این مرحله از گوارش، معده با حرکاتی موّاج بهمراه پخش ترشحات اسیدی بر غذای جویده شده ٬ آن را بصورت محلولی رقیق و آبکی درآورده وآماده جذب بدن می نماید.

بالاخره با هر جان کندنی انتظار به سر می رسد و دم غروب با عیال راهی مجلس افطاری میشویم .به، به عجب جای زیبایی است . درختان افرا به سمت آسمان قد کشیده اند و لابلای آنها تک درختان انجیر قوی بـُنیه جلب نظر میکند.از این سر تا آن سر سفره  انداخته اند. گرسنگی وحشیانه از سرانگشتانم به بیرون می جهد  و چنگ در لقمه ای چرب و چیلی از سیرابی میاندازد. در اولین مرحله از هضم غذا این سوال پیش می آید که آیا نوشیدن آب و دیگر مایعات کمکی به هضم بیشتر غذا می نمایند؟ کارشناسان عقاید گوناگونی در این خصوص دارند. گروهی این قضیه را تأیید می کنند .اما گروهی دیگر بر این باورند که غذای تناول شده باید به آرامی و با همان شیوۀ عملکرد تدریجی معده هضم گردد و نوشیدن هرگونه مایعی به هنگام  خوردن غذا موجب تنبلی معده می شود. چشمانم چراگاه ملّونی را پیدا کرده و همه را در سرتاسر سفره به خوبی برانداز می کند: ران برشته شدۀ مرغ ، رنگینک های مزیّن به گردو ، قاچ های سپید خربزه، منظومۀ سبز رنگ آش رشته و قوطیهای نارنجی، سیاه و سبز  نوشابه!

 در میان غوغای سفره، اما هنوز گوشم صدای جیر جیر شباهنگام زنجره ها را می شنود. عجب حس زیباشناسانه ای!

نوبت میوه سر میرسد گنجایشی نمانده اما چه می شود کرد، نباید دست رد به بخشندگی میزبان زد!

از میوه های گرد وقلنبه گرفته تا باریک و بلند وقلمی در رنگهای متنوع و بی نظیر!

سیب، موز، پرتقال، انگور،خیار و الخ

در این مقطع از زمان به واقع احساس می کنم که در حال انفجار هستم . دیگر اسید های معده یارای هضم انبوه غذاها را ندارد و حرکات موجی شکل معده به کمترین میزان خود رسیده است.   

احمدی نژاد ، دانشگاه کلمبیا و حاشیه ها

دیروز

که به


 

                                               colombia university

دیروز که به دنبال بازتاب سخنرانی دکتر احمدی نژاد در دانشگاه کلمبیا ،پایگاههای مختلف خبری خارجی را زیر و رو کردم.

سخنان اول برنامه رئیس دانشگاه در معرفی آقای احمدی نژاد ،برایم بسیار تلخ و ناگوار آمد.او احمدی نژاد را یک دیکتاتور  حقیر و سنگدل خطاب کرد؛گویا خطاب او شامل من ایرانی نیز میشد.چرا که احمدی نژاد بعنوان نمایندۀ ملت ایران در این جایگاه حاضر شده بود.

نمی دانم می شود احمدی نژاد را با تمام معایبش با هیتلر ، استالین و صدام مقایسه کرد ؛ و او را دیکتاتور خواند؟!

شاید هم رئیس دانشگاه تحت فشارهای فراوانی که برای تدارک این برنامه بدو اعمال گشته ، مجبور به ارائۀ این پیش سخنرانی یا واکسیناسیون برای دانشجویانش( به قول احمدی نژاد) شده باشد. هرچند جوابیۀ احمدی نژاد به ریاست دانشگاه مزبور درخور، مودبانه و همراه با نیش و کنایه بود؛ بگونه ای که موجب تشویق اولیۀ دانشجویان شد. اما کاش او پس از از این جوابیه ، بعلت عدم رعایت احترام از سوی میزبان جلسه را ترک می کرد!

سخنرانی احمدی نژاد ، بازتاب و حاشیه های پیرامون آن مبین چند نکته است:

 

الف- قدرت رسانه ها:

  غول رسانه ای غرب و مشخصا ً آمریکا به عریانی هر چه تمام تر چنگ و دندان خود را نمایان ساخت.اینکه در این مدت چگونه این تصور برای مردم آمریکا جا افتاده است؛که :

 

احمدی نژاد یعنی هیتلر

احمدی نژاد یعنی بمب اتم

احمدی نژاد و متراف آن ایران یعنی تروریسم

 

انطباق این تصورات بگونه ای انجام شده است که حتی اجازۀ دیدار احمدی نژاد از بنای مقدس دموکراسی آمریکا (ویرانه های برج دوقلو) داده نشد!

انگار که ایران و احمدی نژاد بیانگذار القاعده و ترتیب دهندۀ فاجعۀ 11 سپتامبر بودند!؟

 

ب-  امپریالیزم آمریکا  :

خوی استکباری و قلدر مأ آبی دولتمردان  آمریکا   بگونه ای واضح و چندش آورتر از همیشه خود را نشان داد.آنگاه که بوش در همین حیث وبیص ،ایران را حامی تروریسم خواند.صهیونیستها نیز در پناه این جنگ رسانه ای مظلومیت خود ساختگی خود را فریاد زدند و وزیر امور خارجۀ اسرائیل در میان مخالفین احمدی نژاد حضور یافت و به ایراد سخنرانی پرداخت.

انگار فجایع و قتل عام انسانهای فلسطین کار موجودات مریخی است نه اسرائیلی ها!

 

ج- شکاف فرهنگی:

هنگامی که دانشجویان از احمدی نژاد پاسخ شنیدند که "همجنس بازی آنچنان که در آمریکا وجود دارد؛ در ایران وجود خارجی ندارد"

باتمسخر با او مقابله کردند. شکاف عمیق فرهنگی بین آمریکا(غرب) و ایران بیش از پیش آشکار شد.

چرا دانشجویان انکار احمدی نژاد را با خنده و تمسخر پاسخ دادند؟

آن هم دانشجویانی که در یک سرزمین با فرهنگ مذهبی و دینی (نسبت به اروپا) رشد و تحصیل کرده اند.

خنده آنها  به گمانم در وهلۀ نخست از سر ناباوری و نادیده انگاشتن یک حقیقت مسلم علمی - به زعم آنها – از سوی احمدی نژاد  بود تا تحقیر و پوزخند! کاری به این امر ندارم که بالاخره در یک جامعه مانند ایران همجنس باز نیز وجود دارد و لی دید آن دانشجویان بدین قضیه آنچنان است که بطور ذاتی و ژنتیکی  چند درصد مردم همجنس باز هستند !!

همین شکاف فرهنگی است که تلقی یک فرد ایرانی از  دموکراسی را  با تلقی یک غربی از دموکراسی  با چالش مواجه می کند. چالشی که بعید است به این سادگی حل شود؟!

 

********

- مهدی جامی نوشتاری منصفانه و از سر درد را  به دور از هرگونه کینه توزی  اینجا نوشته است.

 - نگاهی به دانشگاه کلمبیا میزبان دکتر احمدی نژاد به روایت عبدی کلانتری خبرنگار مقیم نیو یورک

- پیش بینی مسعود بهنود در مورد رئیس دانشگاه کلمبیا: جنجال در نیو یورک

 

پاداش سکوت: هجوم حاشیه به متن

              


                                                           

« پاداش سکوت»چنگی به دلم نزد. اما این بدان معنا نیست که فیلمی درخور نباشد. این فیلم از آن دست فیلمهایی است که می توان در آن خیره شد و با خود اندیشید که چرا با وجود محاسن متعدد ، فیلمی دلنشین و خاطره نواز نیست؛( دست کم برای من).

اولین حـُسن: که برای تماشا گران  بسیار جلب توجه می کند؛وجود " پرویز پرستویی "و دیگر بازیگران حرفه ای و قــَد َ ر سینمای ایران  است؛ که در این فیلم به چشم می آیند.هرچند در نقشی کوتاه مانند : رضا کیانیان و مهتاب کرامتی!

دومین حـُسن : طرح ومایۀ فیلم است که در سینمای دفاع مقدس بدیع و تازه می نماید. این طرح برگرفته از داستانی جنجالی به نام « من قاتل پسرتان هستم» نوشتۀ احمد دهقان می باشد. اکبر( پرویز پرستویی) همرزم سابق یکی از شهدا در مراجعه به پدر وی( جعفر والی ) مدعی می شود که او قاتل پسرش یحیی می باشد و یحیی شهید نشده است.

سومین حـُسن :فضا سازی متناسب با مضمون و شخصیت فیلم است . این فضا سازی به مدد فیلمبرداری، طراحی صحنه و جلوه های ویژۀ آن است.در مجموع نیز می توان کارگردانی مازیار میری را در خلق چنین فضایی متفاوت با دو فیلم گذشته اش( قطعۀ ناتمام٬ به آهستگی) قابل قبول دانست.

اما روی دیگر سکه که باعث شده فیلم جاندار نباشد؛چیست؟

همان اولین حُـسن فیلم یعنی وجود پرویز پرستویی باعث شده که فیلم لطمه بخورد! چرا که اکبر

 "پاداش سکوت" همان حاج کاظم "آژانس شیشه ای " است؛ به لحاظ رفتار و شخصیت: عصبی ، تند مزاج و پرخاشگراما در لحظات عاطفی آرام و چشمۀ چشمانش جوشان!

حاج کاظم در آژانس شیشه ای به دنبال احقاق حق همرزم خود با دیگرانی مواجه می شد که درکش نمی کردند و سد راهش نیز می شدند.اما این بار اکبر خود را گناهکار و قاتلی می داند که برای رستگاری وجدانش با دیگرانی که همرزم خودش بودند ؛مواجه میشود.

دست روزگار نیز ان یاران سابق را به گونه ای دگرگون با گذشته به سویی پراکنده است.

نکته در اینجاست که آن رفتار طلبکارانۀ حاج کاظم از دید او برای احیاء حق است؛ و به همین جهت تماشاگر با او همذات پنداری می کند.اما تشابه رفتاری اکبر ی که خود را قاتل می داند با حاج کاظم چه محلی از اعراب دارد؟!

اکبر تا آنجا که یکه و تنهاست؛سرد،عبوس وتلخ است و این همه با مضمون و منطق فیلم هماهنگ است . اما در مواجه با یارانی که بعضاً به نان و نوایی رسیده اند ؛زمینه ای فراهم می شود که نه وجدان معذب و پریشان او بلکه وضعیت و موقعیت تازۀ آنها در برابر دید مخاطب به تیغ نقد و واکاوی سپرده شوند.

فیلمنامه در پردازش تقابل شخصیتها بیراهه رفته و مسیر و هدف داستان را گم کرده است. کارگردان نیز از پرستویی خواسته که نه اکبر بلکه حاج کاظم را بازسازی و بازنمایی کند.جالب است خود"میری"  نیز در مصاحبه ای آشکارا بیان داشته که اگر می توانستم نام اکبر را همان حاج کاظم می گذاشتم!! یحتمل در جهت یکسان انگاری هر چه بیشتر.

اینجاست خطای مشترک میری ِ کارگردان و توحیدی ِ فیلمنامه نویس!

 

داستان فیلم دو معما را در ذهن تماشاگر مطرح می کندو سعی می کند پاسخ آن رابه وی نمایش دهد :

 

1)      آیا اکبر آنچنان که مدعی  است قاتل یحیی است؟

2)      در صورت صحت این مدعا ، اصل واقعه چگونه اتفاق افتاده است؟

 

این ادعای قتل بگونۀ منطقی، خود می تواند زمینۀ تقابل و چالشی عظیم را بین اکبر و پدر یحیی فراهم سازد.از دیگر سو می تواند بستری باشد که بیننده علاوه بر شخصیت اکبر با شخصیت پدر ، دل نگرانی ها و هراس های او در قبال مواجه با این واقعیت جدید اشنا شود. تقابل و جدل  بین  شخصیتها نیروی محرکۀ یک فیلم است.  اما آنچنان که شایسته است این تقابل ذاتی٬ منطقی و نهفته در فیلم بطور جدی مطرح نمی شود!

 در فیلم تقابل ورویایی بین اکبر و همرزمان سابق و اطرافیانشان با کمی تفاوت در میزان و سطح این برخوردها ، بسیار پر رنگ تر از تقابل و کشمکش بین اکبر و پدر یحیی است.

چند صحنه موءید گفتۀ بالا ست:

  1. صحنۀ مواجهۀ اکبر با عبدا... مشکاتی ( فرهاد اصلانی ) همرزم سابقش که حالا به آلاف و علوفی رسیده و حالا اشتغالات کاری اش انچنان است که نمی تواند اندکی برای یار پیشینش وقت بگذارد!
  2. صحنه های متعدد مواجهۀ اکبر با منشی ها:

اولی برخورد اکبر با  منشی دکتر جواد باز قلعه ای ( سیما تیر انداز) که خود مدیر بدلیل ضیق وقتش مشاهده نمی شود. ولی فضای ریاکارانه و برج عاج نشینی جامعۀ مدیران کشور را نشان می دهد.بخصوص با آن سلام ٌ علیکم مشت و غلیظ منشی!

 

دومی ؛برخورد اکبر با منشی مجلۀ جوانه - مجلۀ خاکریز سابق-  و سردبیر آن ( مهتاب کرامتی) که تغییر فضای عمومی جامعه را نشان می دهد.بگونه ای عدم میل و اشتیاق جامعه به مباحث ارزشی و رویکردش به جذابیتهای صوری را هویدا می سازد.حضور یک فوتبالیست چون انصاریان در ان بخش( سکانس) از فیلم خود بیانگر این تغییر ذائقه است!

حجم زمانی و فضایی که اینچنین صحنه هایی در فیلم اشغال کرده بیش از آنکه کمکی به نشان دادن پاسخ ِ پرسشهای مذکور و کشمکش اصلی داستان بکند ؛ زمینۀ فرار و فراموشی از آنها را در ذهن مخاطب ایجاد میکند!! 

بدینسان  این شخصیتها و فضاسازی های حاشیه ای دنباله رو آن  مرکز اولیه و  متن اصلی ماجرا را زیر فشار پایمال می کند و مورد هجوم قرار می دهد؟!

اینچنین فیلم جلو می رود تا به بخش پایانی، اصلی  و گره گشای ماجرا یعنی دیدار اکبر با فرمانده گردان حاج احمد ایروانی( رضا کیانیان)  سر برسد.

 ...